رسول ملکیان اصفهانی

زندگینامه و آثار علمی و پژوهشی و قرآنی رسول ملکیان اصفهانی

رسول ملکیان اصفهانی

زندگینامه و آثار علمی و پژوهشی و قرآنی رسول ملکیان اصفهانی

مشخصات بلاگ
رسول ملکیان اصفهانی

آثار علمی دراین سایت بصورت تخصصی در حوزه قرآن و مفاهیم شناسی می باشد .
و به لطف الهی پدید آمده است که بصورت رایگان (115 جلد) در اختیار عموم قرار می گیرد.

علم مفاهیم شناسی درقرآن ازعلوم نسبتا نو پدید تفسیر و علوم قرآن می باشد .
مطالب آن بویژه منبع مناسب برای پژوهشگران قرآن و پایان نامه ها است.

یاد داشت ها بیشتر دغدغه های استاد می باشد .

بایگانی

۱ مطلب با موضوع «یادداشت ها و ایده ها :: ازوظایف بسیار مهم حوزه های علمیه» ثبت شده است

ممکن است است هرشخص در هرمحیط علمی درس بخواند دارای عقاید ونظریات غیررایج درآن مرکز علمی بشود ولکن وقتی علم ازمهد ومرکزخود به مراکز دیگری  کوچ و مهاجرت کند که شایسته گی وتمکن علمی لازم را نداشته باشند ؛ شخصیتهای خاصی راتربیت می کنند که با مقاصد آن علم و مرکز علمی متفاوت وبلکه متناقض می باشد.

 ما نخواستیم دراینجا از افراد به عنوان باطل یا انحراف ویا ارتداد ویا نواندیش دینی وامثال آن نام ببریم.

با این مقدمه کوتاه دوتذکروانتقاد وپیشنهاد می دهیم:

1-درکشور باید دانشگاهها ومراکزعلمی وغیر علمی که اسلام شناسی و ورشته های حوزوی  تاسیس  کرده اند باید مورد تجدید نظر قراربگیرند و نظر اینجانب این است که بصورت کامل این رشته دردانشگاهها  تعطیل گردد (بصورت تدریجی ؛ یعنی اینکه جذب دانشجوی جدید نداشته باشند وبعد ازاتمام وفارغ التحصیل شدن دانشجویان فعلی ؛ این رشته ها در دانشگاهها مطلقا تعطیل وغیرفعال گردد. قبلا در نامه ای نوشتم که حدود 350 رشته حوزوی و علوم اسلامی تا دکتری در دانشگاههای کشور وجود دارد وفایل آن را هم فرستادم) و مراکز دیگر مثل آموزش و پرورش وادارات ونیروهای نظامی وانتظامی  با مدیریت صد درصدی حوزه های علمیه باشد.

دریک کلام: حوزه های علمیه باید مرجعیت علمی علوم وحیانی وحوزوی باشند. واین انحصارطلبی ودیکتاتوری حوزوی نیست بلکه براساس عقلائی تقسیم علم ونهاد علم است.

2- دفتراموراجتماعی وسیاسی ؛ و یا معاونت تبلیغ وامورفرهنگی ویا مراکز تخصصی حوزه علمیه... رصد کامل اموراسلام شناسی را  در تمام رسانه ها ( کاغذی ؛ دیجیتال ؛ وب ؛ سمعی وبصری ؛ ماهواره  و...)  داشته باشند وبا برنامه ریزی مواجهه علمی داشته باشند.

هر چند این کارفوق العاده سنگین و برنامه وبودجه سنگین ونیروی انسانی توانمند وتربیت شده ای می خواهد لکن جز این راهی نیست و از وظایف مهم در مرزبانی صحیح وصادق وحق ازاسلام ناب محمدی(ص) است. آیا برای حوزه علمیه وظیفه مهمی جز این متصور است؟ پاسخ به شبهات این نیست که از ما سوال کنند تا جواب دهیم ؛ بلکه در موضوعات وعناوین مهم باید بصورت فعال دراین عرصه ها ظاهرشد.

-به هرحال بارسنگین برنامه ریزی ومدیریت آن برعهده مرکزمدیریت حوزه های علمیه می باشد.

-بسیاری ازنقد وسوالات وشبهات درقرون گذشته بصورتهای دیگرمطرح وجواب داده شده است ودرزمان ما بصورت رنگ ولعاب وادبیات نوینی عرضه شده است ؛ لکن ما نیز باید با ادبیات وفکرعلمی جدید جوابهای نو ومنطقی وعلمی بدهیم.

- ورود دستگاههای نظامی وانتظامی وامنیتی به این مقوله ها قبل از حوزه علمیه خسارتهای جبران ناپذیری از خود برجای می گذارد.

-رصد ونقد افکارواندیشه ها با مدیریت حوزه های علمیه به هیچ وجه با آزادی اندیشه منافات وتضاد ندارد .

-رصد محصولات علمی و نقدها ی کشورهای اسلامی وغیراسلامی که فعلا درحد آرمان وآرزو رخ می نماید.

 

و اما نمونه:

به یک نمونه زیر توجه کنید که فردی بیش از یک دهه است که کتابها و مطالب مهمی در نقد فقه و اسلام تالیف کرده و دانش آموخته دکتری در رشته «فقه و مبانی اسلام» دانشگاه تهران هم می باشد؟؟؟؟؟ چه کسی وچه مرکزعلمی حوزوی بصورت جدی برای نقد وپاسخگوئی با آن درآمده است؟؟؟ جوابهای سطحی و زود گذرونقدهای اداری وامری وسفارشی...راهی ندارد؟؟؟ بلکه حوزه علمیه به عنوان یک مرکز زنده علمی وفعال باید مکانیسمی تعریف کرده باشد که جوابهای طبیعی و علمی وجامع و کامل به چنین مطالبی داشته باشد.

درچنین موقعیتی ما با یک دو گانه گی عجیبی روبرو هستیم که قابل حل است. یکی اینکه اینها رصد شود وجواب داده شود . و دوم اینکه حالت اداری وسفارشی وامری وسطحی هم نباشد.

 

صدیقه وسمقی (زادهٔ ۱۳۴۰ تهران) شاعر، نویسنده، مترجم، اسلام پژوه، تحلیل‌گر مسایل سیاسی، اجتماعی ایرانی ساکن سوئداست. او استاد دانشگاه تهران و نماینده اسبق مردم تهران در نخستین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا و سخنگوی این شورابوده‌است.

صدیقه وسمقی به فاصله کوتاهی پس از انقلاب ۵۷ وارد مدرسه شهید مطهری شد. او سه سال در این مدرسه به تحصیل علوم مذهبی پرداخت. در سال ۶۲ وارد دانشگاه تهران شد و تا دریافت درجه دکتری در رشته «فقه و مبانی اسلام» در آنجا ادامه داد.

 

«زن، فقه، اسلام» ؛ انتشارات صمدیه، ۱۳۸۷

«توصیف دردهای مذاب» ؛ انتشارات اطلاعات ؛ 1389

«حتما راهی هست» انتشارات خاوران 1393

«بضاعت فقه» انتشار مجازی کتاب

«بازخوانی شریعت»: ۱۳۹۸

« مسیر پیامبری » شهریور 1400 انتشارمجازی کتاب

و مقاله: تاثیر قدرت برپیامبری 1400

 

الف-درباره کتاب: زن، فقه، اسلام

زن، فقه، اسلام نوشته دکتر صدیقه وسمقی کتابی است فقهی حقوقی و اجتماعی پیرامون حقوق زن، نویسنده در این کتاب به بررسی و نقد نظریه برخی فقها و روش استنباط آنها پرداخته است. در این کتاب موضوعاتی چون چند همسری، خروج زن از خانه، حق انتفاع جنسی زن، آیا مرد بر زن سلطه دارد؟ مسئولیت‌ها و حقوق مادر نسبت به فرزند، حضانت، ولایت مادر، طلاق سن بلوغ، قضاوت زن، شهادت زن، دیه زن و ارث زن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. نویسنده با عرفی خواندن مبنای احکام فقهی، انتساب آنها را به اسلام نقد می‌کند و معتقد است که قانونگذاری اعم از قوانین مدنی و جزایی در صورت عدم تعارض با واجبات و محرمات بدیهی از حوزه احکام شرعی خارج است.

 

 

چهره زن مسلمان در دنیای امروز

در دنیای امروز هنگامی که از زن مسلمان یاد می شود، چهره ای از او ترسیم می گردد که زن مسلمان خود نیز از آن ناخشنود است. در جوامع اسلامی بویژه زنان و مردان تحصیلکرده، جوانان و روشنفکران این چهره را ناپسند می دانند و از اینکه زن مسلمان در جهان با چنین چهره ای شناخته می شود رنج می برند. بسیاری از زنان مسلمان که این چهره را نامطلوب می دانند و در اندیشه خود قادر به بازسازی این چهره نیستند، از این چهره روی برمی گردانند و در جهانی که آشنایی با همه فرهنگ ها آسان شده، سیمایی دیگر برای خود برمی گزینند. اندیشمندان و روشنفکرانی که با دین سر سازگاری ندارند از این امر استقبال می کنند، اما اندیشمندانی که دین باورند و در عین حال معتقدند که دین در زندگانی انسان در جایگاهی قرار دارد که با تغییرات و تحولات جوامع می تواند سازگار باشد، می کوشند که چهره زن مسلمان را بازسازی کنند، یعنی از سویی اصول انکارناپذیر اخلاقی و دینی را حفظ کنند و ازسوی دیگر چهره ای مطلوب و زیبا برای زن ترسیم کنندکه زن مسلمان از این چهره روی بر نگرداند و نگریزد و با گریز از آن چهره نامطلوب، هویت خود را از دست ندهد.

اما چهره ای که امروز غالباً زن مسلمان را با آن می شناسند چنین است: زن مسلمان موجودی است غیرمستقل، متکی به مرد، مطیع و فرمانبر مرد. این موجود که معمولاً در زیر پوششی سیاه پنهان شده، نمی تواند بدون اجازه مرد اعم از شوهر یا پدر از خانه خارج شود. او در جامعه منشا اثر نیست و نمی تواند در اداره جامعه سهمی داشته باشد. اگر در برخی جوامع اسلامی زنانی به مقاماتی مانند نخست وزیری و یا مانند آن رسیده اند، از آن روی بوده که در آن جوامع اسلام حاکمیت نداشته است.

زن مسلمان در دنیای امروز موجودی شناخته می شود که دارای حقوق فردی، خانوادگی و اجتماعی، برابر با مرد نیست. ارزش انسانی او کمتر از مرد است، از این رو دیه او نصف دیه مرد است، نصف مرد ارث می برد. شهادت او در محاکم عادل نصف شهادت مرد است. او نمی تواند قاضی باشد، او نمی تواند به مقامات بالای سیاسی دست یابد. او حتی حق ندارد به همسر خود اعتراض کند که چرا زن دیگری اختیار کرده و اگر در ضمن عقد نیز شرط کندشرط کند که همسرش نباید زن دیگری اختیار کند، این شرط باطل است. او نسبت به فرزند خود حقی ندارد و فرزند متعلق به پدر است و...

بدیهی است که موجودی چنین ضعیف و ناتوان مستحق ترحم است و نمی تواند چهره ای زیبا و مطلوب برای زنان مسلمان و آگاه امروز باشد.

 

صورتگر این چهره کیست؟

به راستی این چهره ناموزون را که هر زن مسلمان وآگاهی می کوشد بگوید که « من چنین نیستم » چه کسی ترسیم کرده است ؟ و از چه زمانی ترسیم شده است؟ اگر به متون فلسفی، کلامی و عرفانی که از دانشمندان علوم اسلامی بر جای مانده مراجعه کنیم، ممکن است با عباراتی روبه رو شویم که موجب تحقیر زن است، اما موضوع بحث آن علوم چیز دیگری است و بحث پیرامون حقوق زن و بایدها و نبایدها برای او در این علوم جایگاهی ندارد. آنچه از خلال آنها درباره زن به دست می آید گذراست و در اصل پایه و اساس آن دیدگاه نیز در جای دیگری بنا نهاده شده است. اما هنگامی که متون فقهی را ورق می زنیم، در فصول مختلف هر از گاهی به عبارتی برمی خوریم که خواننده را به تامل و پرسش وا می دارد. ما ابتدا به ذکر نمونه هایی از عبارات و مضامین مستفاد از آنها می پردازیم:

ـ نماز جمعه از زن، برده، مسافر، پیرمرد، کور و فلج ساقط است.

ـ مسجدِ زن خانه اوست.

ـ زن بدون اجازه شوهر نباید از خانه خارج شود.

ـ دختر نمی تواند بدون اجازه پدر ازدواج کند.

ـ مادر می تواند برای شیردادن به نوزاد خود، از پدر فرزند خود مطالبه دستمزد کند و پدر اگر با دستمزد او موافق نباشد می تواند نوزاد را به زن دیگری بدهد.

ـ مادر برای شیردادن به فرزند خود، فقط اولویت دارد، نه حق.

ـ از شرایط قاضی، مرد بودن است.

ـ زن در هر زمان و مکان مناسب در صورت تمایل شوهر باید خود را در اختیار او قرار دهد و تمکین کند، اما حق زن از رابطه زناشویی با شوهر خود فقط هر چهار ماه یکبار است.

ـ وظیفه شوهر انفاق به زن و وظیفه زن تامین نیاز جنسی شوهر است.

ـ طلاق در اختیار مرد است و او هر گاه بخواهد می تواند زن را طلاق بدهد، حتی در غیاب زن.

ـ زن اگر بخواهد از شوهر طلاق بگیرد برای جلب رضایت او باید مهر خود و یا بیش از آن را به شوهر ببخشد.

ب-تاثیر قدرت بر پیامبری

صدیقه وسمقی

فصلنامه نقددینی شماره 6 تابستان 1400

در موضوع دین و قدرت می خواهم زاویه ی تازه ای بگشایم و آن تاثیر قدرت بر پیامبری و دین است. برای توضیح این دیدگاه به شرح چگونگی قدرت یافتن پیامبر اسلام و تاثیر آن بر پیام پیامبر، پیامبری و موقعیت مسلمانان و پیروان اسلام از نگاه خویش می پردازم.

پیامبر اسلام در مکه اعلام رسالت نمود و به تبلیغ دین خود پرداخت. پیام او از چنان تازگی و قدرتی برخوردار بود که توانست علیرغم تهدیدهای مشرکان قریش پیروانی پایدار و وفادار بیابد. پیامبر در مکه قدرت سیاسی، مالی و نظامی نداشت. آنچه که روزبروز بر تعداد پیروان او می افزود قدرت پیام و رهایی بخشی آن از نظر پیروان او بود.افزایش پیروان اسلام، به محمد قدرت معنوی می بخشید. اهمیت و قدرت پیام محمد را نباید دست کم گرفت. ارزش پیام او برای برخی تا بدانجا بود که هرگونه تهدید و سرکوب بر آنان کارساز نشد و حتی عده ای از تازه مسلمانان برای حفظ دین جدید خود و برای وفادار ماندن به آن حاضر به ترک موطن خود و مهاجرت به حبشه شدند. حصر سه ساله در شعب ابی طالب نیز چراغ تازه برافروخته را خاموش نساخت، تا آنجا که پیامبر و پیروان او به مدینه یا یثرب آن روز دعوت شدند. چنانکه در منابع تاریخی آمده، مهم ترین علت دعوت محمد به یثرب این بود که دو قبیله ی بزرگ یثرب به دنبال راهی برای پایان دادن به جنگهای طولانی و خونبار خویش بودند. این دو قبیله سالیان درازی با یکدیگر در حال جنگ بودند. شاید برخی از عقلای این دو قبیله به این فکر افتادند که وسیله ای وحدت بخش بیابند و محمد و دین او را چنین وسیله ای یافتند؛ لذا کوشیدند او را به یثرب بیاورند. برای محمد محصور در شعب ابی طالب نیز فرصت مغتنمی بود. او اگر در مکه می ماند:

ـ یا چنانکه عیسی به صلیب کشیده شد، کشته می‌شد، همانطور که در تاریخ نیز ذکر شده سران قریش در صدد کشتن او برآمده بودند و علی به جای محمد در بستر خوابید و محمد مکه را پنهانی ترک کرد و نقشه‌ی قتل خنثی گشت.

ـو یا محمد مجبور می‌شد آواره ی صحراها و بیابان‌ها شود.در این صورت معلوم نیست چه سرنوشتی برای محمد و دین او رقم می‌خورد، اما می‌توان حدس زد که کار بر او و پیروانش سخت می‌گشت.

ـ عقلا این احتمال را نیز می‌توان داد که تحت فشارها و تهدیدهای مشرکان، شعله ی دین محمد می توانست خاموش شود. به نظر می رسد مخالفان محمد نیز با همین عقیده او و پیروانش را تحت فشار قرار می دادند، اما به نظر من بنا بر شواهد تاریخی این احتمال قوی نیست؛ چرا که علیرغم همه ی تهدیدها روزبروز بر تعداد پیروان او افزوده می شد و شعله ی پیام او فروزان تر می گشت.

در هر حال محمد به مدینه رفت و دعوت کنندگان در عقبه‌ی دوم با او پیمان بستند که از وی حمایت کنند و الحق چنین کردند. محمد به عنوان حاکم و رئیس به مدینه دعوت نشد. توافق نامه یا منشوری که چند ماه پس از حضور محمد و پیروانش در مدینه تنظیم و از سوی قبایل هشت گانه امضا شد، گویای آن است که محمد به عنوان رئیس مهاجران دعوت شد و فرماندهی او در جنگهای احتمالی نیز به رسمیت شناخته شد. او اما حق نداشت بدون مشورت و موافقت مومنان اقدام به جنگ یا صلح نماید. او برای ایجاد وحدت و آشتی میان دو قبیله ی بزرگ اوس و خزرج و پایان دادن به جنگهای طولانی قبیله‌ای به یثرب رفت. او این نقش را نیز بسیار خوب ایفا نمود.

تا هنگام مهاجرت پیامبر به مدینه شواهد تاریخی برای طرح این ادعا که او به دنبال کسب قدرت سیاسی بود در دست نداریم، یا لااقل من چنین شواهدی را نمی شناسم؛ مگر آنکه پاره ای شواهد تاریخی را به نفع ادعای خود تفسیر کنیم. برخی عقیده دارند که پیامبر در مدینه تشکیل حکومت داد. من با این عقیده بنا به دلایل فراوان مخالفم. به نظر نگارنده این ادعا فاقد دلایل مثبته ی کافی است. پیامبر در مدینه به تدریج قدرت سیاسی یافت. صرف نظر از این که او به دنبال قدرت سیاسی بود یا نه، شرایط به گونه ای رقم خورد که وی صاحب قدرت سیاسی شد. منشا قدرت سیاسی او حاکم بودن و یا تشکیل حکومت نبود. جنگها و پیروزیها، به مسلمانان و در راس ایشان محمد و دین او قدرت می بخشید. دشمنان اسلام در قدرت یافتن پیامبر و مسلمانان نقش بسیاری داشتند. بررسی جنگهای واقع شده نشان می دهد که بسیاری از جنگهای مهم در نزدیکی مدینه اتفاق افتاده است و این بدان معناست که دشمنان اسلام به آنجا لشکر کشی کرده اند. 

پیامبر دارای مرجعیت دینی بود و پیروزی در جنگها به عنوان فرمانده  نیز به او قدرت سیاسی می بخشید.قدرت سیاسی فقط متعلق به محمد نبود، بلکه جبهه ی مسلمانان قدرت سیاسی می یافت. پیش از آنکه به بررسی تاثیر قدرت سیاسی بر پیامبر، پیام او و موقعیت مسلمانان بپردازم، اختصارا شرح می دهم که چرا از نظر من پیامبر حاکم نبود.

ساده‌ترین پاسخ این است که مدعیان حاکمیت پیامبر دلایل کافی برای اثبات این ادعا ارائه نکرده اند.من که مخالف ادعای حاکمیت سیاسی پیامبر هستم، ناگزیرم دلایل سلبی برای اثبات دیدگاه خویش عرضه کنم. محمد قدرت و تشکیلات اجرایی نداشت. تاریخ نشان نمی دهد که پیامبر برای اجرای دستورات خویش تشکیلاتی را ساخته باشد. نظام اجتماعی حجاز نظام قبیله ای بود و پس از مهاجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه قدرت رؤسای قبایل از آنان سلب نشد.

در نظام قبیله ای مردم برای حل و فصل امور و اختلافات خود معمولا به رئیس قبیله خود مراجعه می کنند. این وضعیت با ورود پیامبر به مدینه تغییر نکرد و از قدرت رؤسای قبایل کاسته نشد. برخی شواهد تاریخی نیز بر این مدعا صحه می گذارد. به عنوان مثال جمع آوری جنگجویان در جنگها بر عهده ی رؤسای قبایل بود. مسئولیت جنگجویان هر قبیله نیز ظاهرا بر عهده ی همانان بوده است،اما در جنگ همه زیر لوای پیامبر قرار می گرفتند. گفته شده که در جنگ احد عبدالله ابن ابی که چهارصد جنگجو را از قبیله ی خود بسیج کرده بود، از میانه ی راه با جنگجویان بازگشت و به احد نرفت. پیامبر نفوذی بر جنگجویان که از قبیله ی عبدالله ابن ابی بودند نداشت. برخی شواهد نشان می دهد که حتی هنگامی که افراد برای داوری به پیامبر مراجعه می کردند، او فقط نظر خود را بیان می کرد اما برای اجرای داوری خویش اقدام نمی کرد و تشکیلاتی برای این منظور نداشت.

در تاریخ آمده است که فردی به پیامبر شکایت آورد که دختری آزاد دندان کنیز او را شکسته است. پیامبر به قصاص حکم کرد. مادر دختر مجرم، این داوری را نپذیرفت. برای او قابل قبول نبود که یک فرد آزاد در برابر یک برده مجازات برابر شود. سرانجام آن زن با مالک کنیز به توافق رسیدند که غرامت پرداخت شود. از این نمونه‌ها در تاریخ کم نیست که داوری یا وساطت و شفاعت پیامبر رد می شود. به علاوه پیامبر هیچگاه اعلام نکرد که همه ی قبایل در دعاوی خویش باید به او یا شخص منصوب او مراجعه کنند و یا از داوری و قانون و دستور او پیروی نمایند. مدارک تاریخی گویای آن نیست که قبایل متعدد مدینه بر سر حاکمیت پیامبر وریاست او و یا تشکیل یک حکومت واحد توافق کرده باشند. قبایل مسلمان خارج مدینه نیز به روال گذشته و مطابق سنن قبیله ی خویش عمل می کردند.

برخی به دلیل وجود پاره‌ای قوانین در قران گمان کرده اند که پیامبر قانونگذار بوده است و این امر را شاهدی بر حاکمیت پیامبر گرفته اند. در این باره باید گفت که به عقیده ی نگارنده بر اساس شواهد تاریخی پیامبر معمولا ابتداءً به وضع قانون نمی پرداخت، بلکه وقتی در ارتباط با پیشامدی به وی مراجعه می شد نظر خویش را بیان می کرد و در اجرای آن نیز مداخله نداشت. آیات قران نیز اعم از آیاتی که قوانینی در آنها بیان شده و غیر آن، در چنین زمینه ای وارد شده است. شواهد تاریخی گویای آن نیست که پیامبر دارای قدرت و تشکیلات قضایی، اجرایی و قانونگذاری همچون حاکمان بوده است. پیروان او نیز هیچگاه او را حاکم نمی خواندند.این بدان معنا نیست که محمد دارای قدرت سیاسی نبود، اما میان قدرت سیاسی و حاکمیت باید تفاوت قائل شد، همان طور که میان فرماندهی جنگ و حاکمیت باید فرق گذاشت.

تاثیر این قدرت سیاسی بر پیامبری محمد چه بود؟

قدرت سیاسی نه به دلیل یک توافق و نه به دلیل حاکمیت و به نظر من نه به دلیل تلاش پیامبر برای کسب قدرت سیاسی، بلکه طی یک روند تدریجی و در مسیر حوادث برای او حاصل شد. قدرتی که تاثیرات مهمی بر همه ی شئونات اسلام داشته است. پیامبر اگر از سوی عده ای متهم به خشونت و ترور می شود، و مهمتر ، اگر اسلام متهم به خشونت و جنگجویی می شود به دلیل قدرت سیاسی پیامبر است. اگر مسیر زندگی پیامبر به گونه ی دیگری رقم می خورد و پیامبر قدرت سیاسی نمی یافت، ما اسلام متفاوتی می داشتیم.

قدرت سیاسی اقتضائات خود را دارد. صاحب قدرت ناگزیر است در مقاطع خاص تصمیمات سختی بگیرد. اگرچه به احتمال قوی پیامبر به تنهایی در موضوعات مهم مانند قتل مردان بنی قریظه پس از شکست آن قبیله در جنگ، تصمیم نمی گرفت، اما در تاریخ اینگونه تصمیمات به او انتساب یافته است. دلیل این انتساب نیز قدرت است. پیامبر اگر قدرت نداشت اینگونه امور به او انتساب نمی یافت؛ چرا که او در موقعیتی قرار نمی گرفت که بخواهد برای اینگونه امور تصمیم بگیرد یا در اینگونه مسائل دخالت کند. قدرت سیاسی تا حد زیادی پیامبری را تحت تاثیر خود قرار داد. بسیاری از آیات قران تحت تاثیر جنگها آمده است. اینگونه آیات در یک نگاه گذرا اسلام را دینی خشونت طلب معرفی می کند. این در حالی است که خوی خشونت طلبی و جنگ جویی در قبایل حجاز وجود داشت. محمد به اتحاد قبایل بسیاری کمک کرد، اما آیا هدف او ایجاد یک قدرت بزرگ جنگی بود یا خاموش ساختن آتش جنگ در میان قبایل؟

به نظر من او هدف دوم را پیگیری می کرد، هرچند که عملا از اتحاد قبایل یک نیروی بزرگ جنگی نیز پدید آمد که خوی جنگجویی آنان تغییر نکرده بود. پیامبر آنان را صلح طلب نکرد. من نمی دانم که اگر پیامبر زنده می ماند از این نیروی بزرگ جنگی برای کشورگشایی و گسترش دین خود به دیگر نقاط با توسل به جنگ ابتدایی استفاده می کرد یا نه؛ اما آنچه که در اینجا می توان گفت این است که او زمینه را برای تشکیل یک حکومت قدرتمند پس از خود فراهم ساخت بدون آنکه دستورالعمل صلح آمیزی در اختیار آنان قرار دهد و یا بدون آنکه این نیروی بزرگ را برای اشاعه و گسترش صلح تربیت کرده باشد.

از آثار مهم قدرت سیاسی پیامبر همانا ایجاد زمینه برای تشکیل حکومت پس از خود است. افراد بانفوذ که اولین حکومت را پس از محمد تشکیل دادند خود را جانشین او خواندند و بدین ترتیب از نفوذ و قدرت دینی نیز برخوردار شدند. این در حالی است که پیامبری جانشین ندارد و تاسیس منصب خلافت یکی از نقاط عطف انحرافی در تاریخ اسلام است. شکل گیری حکومت دینی پس از پیامبر تاثیر بسزایی بر سرنوشت اسلام و مسلمانان داشته است. اسلام بدون این حکومتها سرنوشت دیگری می یافت. حتی فقه و علوم اسلامی نیز شکل متفاوتی پیدا می کرد. شریعت شاید به گونه ی دیگری معرفی می شد.

بسیاری از قبایل تحت تاثیر قدرت سیاسی پیامبر و پیروان او به مسلمانان پیوستند. گواه این ادعا خروج بسیاری از قبایل از اسلام، پس از رحلت پیامبر است. این موضوع می تواند نشان دهد که پیوستن افراد به پیامبر مکی به دلیل ایمان به پیام پیامبر بود، اما پیوستن عده ی بسیاری به پیامبر مدنی به دلیل قدرت سیاسی او بود. قدرتی که انگیزه ها را برای پیوستن به اسلام تغییر می داد. انگیزه ها می توانست برخورداری از غنایم یا در امان ماندن از گزند مسلمانان قدرتمند و یا حتی سهیم شدن در قدرت باشد. من نمی دانم که پیامبر چقدر حوادث پس از خود را پیش بینی می کرد.

پیامبر اگر پیش بینی می کرد که پس از وفاتش، ابوسفیان و معاویه، حکومت بنی امیه را به نام اسلام تشکیل خواهند داد، آیا باز هم پس از فتح مکه فرصت تقرب ابوسفیان و معاویه را به خود فراهم می ساهت؟ شاید نه. اما به هر حال قدرت سیاسی پیامبر بود که این گونه فرصت ها را برای افراد فراهم نمود. اگرچه اسلام برای قبایل عرب حجاز در زمان پیامبر می تواند نعمتی بزرگ و تحول بخش محسوب گردد، اما اسلام با مسیری که پیموده آیا برای انسان امروز و حتی مسلمان امروز نیز همان نقش را ایفا می کند؟ به نظر من پیام انسانی اسلام تحت تاثیر قدرت سیاسی و جنگهایی که بی ارتباط با قدرت سیاسی نبود، کم رنگ شده است. فقه و شریعت و آموزه های اسلام هیچ یک از تاثیر قدرت سیاسی مصون نمانده اند. اینها همه بر تربیت و اخلاق اسلامی مؤثر بوده است. پیدایش گروه های افراطی مانند طالبان و داعش و دیگر گروههای اسلام گرا تحت تاثیر این تربیت و آموزش است.

هیچ چیز از تاثیر قدرت سیاسی در امان نمی‌ماند، حتی پیامبری. پیامبر اگر مکی می‌ماند، دین اسلام امروز دین متفاوتی بود. قرآن، قرآن متفاوتی بود. فقه و شریعت و آموزه‌های اسلام و سرنوشت مسلمان متفاوت بود. سرنوشت همه‌ی اینها با مدنی شدن پیامبر که به قدرت سیاسی او انجامید متحول شد.

مسیری که اسلام در زمان پیامبر پیمود راه را برای اصلاح دینی در زمان ما دشوار می‌سازد. راه ما از مسیحیت نیز دشوارتر است. ما به راحتی نمی‌توانیم سنت‌گرایان را قانع سازیم که عملکرد پیامبر و تازه مسلمانان که از نظر سنت‌گرایان سنت اسلامی خوانده می‌شود، تحت تاثیر شرایط و حوادث زمان خود بوده و ما ملزم به پیروی از آن نیستیم. هنوز در کتب فقهی تدریس می‌شود که سالی یک بار جهاد برای مسلمانان واجب است. چرا؟ زیرا پیامبر و پیروان او هر سال جهاد می‌کردند. سرگذشت سیاسی اسلام، مسیر ما را برای جداسازی اسلام از حکومت دشوار ساخته است. بدین ترتیب کار روشنفکران و نواندیشان اسلامی سخت و طاقت فرسا شده است، همچون نرم کردن آهن سخت. آهنی که لاجرم باید نرم شود.

 

 ج-« مسیر پیامبری »

کتاب «مسیر پیامبری» جدیترین اثر خانم صدیقه وسمقی است که فایل پی‌دی‌اف آن به شکل رایگان در فضای مجازی قرار گرفته است.

نویسنده در این اثر علاوه بر طرح دیدگاه‌های خود درباره پیامبری، وحی و دین، می‌کوشد بپرسش‌هایی بنیادی و همیشگی جوابد دهد؛ پرسش‌هایی از قبیل «چرا در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها پیامبر فرستاده نشده است؛ و یا این‌که چرا پیام پیامبران به صورت خدشه‌ناپذیر به دست همگان نرسیده است؛ و یا چرا در کتاب‌های مقدس گزاره‌هایی خلافِ علم و یا گزاره‌هایی متناقض به چشم می‌خورد».

خانم وسمقی متن کوتاهی را برای انتشار به همراه کتاب در فضای مجازی قرار داده است که در ادامه می‌آید:

هزاره‌هاست که انسان، پیامبر را برگزیده‌ی خدا می‌داند. شاید خدا برگزیده‌ی انسان باشد. هزاره‌هاست که انسان، مسیر پیامبری را از خدا تا انسان می‌داند. شاید مسیر پیامبری از انسان تا خدا باشد.

شواهد، وجود ادیان توحیدی را در همه‌ی دوره‌های حیات بشری تأیید نمی‌کند. توالی در ارسال پیامبران خداباور و یکتاپرست برای هدایت همه‌ی انسان‌ها دیده نمی‌شود. ادعای وجود انبیای الهی از آغاز خلقت آدم، صرفا یک ادعاست که گزاره‌های تاریخی و یافته‌های علمی با آن سازگاری ندارد. هرگونه تلاش برای توجیه ادعای یاد شده، مبتنی بر فرضیاتی انتزاعی و اثبات‌ناپذیر خواهد بود. 

شواهد، حاکی از آن است که‌ اندیشه‌ی انسان درباره‌ی خویشتن و هستی و خدا، به موازات یکدیگر تحول یافته است. این تحول آشکار، دیدگاه رایج درباره‌ی پیامبری را تایید نمی‌کند، زیرا اگر از آغاز خلقت انسان، پیامبران الهی، درباره‌ی خدا و هستی، اطلاعاتی را در اختیار انسان قرار داده باشند، نه تنها تحول در سیر شناخت خدا و هستی به صورت بنیادین معنا نخواهد داشت، بلکه در این مسیر، اطلاعات قابل ابطال نیز نباید وجود داشته باشد. 

من تا رسیدن به این دیدگاه که پیامبری نهادی برساخته انسان است، مسیری را پیموده‌ام که در کتاب حاضر کوشیده‌ام خواننده محترم را در این مسیر با خود همراه سازم. پرسش‌هایی کلیدی در مسیر رسیدن به نظریه خویش مرا یاری کرده‌اند؛ پرسش‌هایی از این دست که چرا در همه مکان‌ها و زمان‌ها پیامبران توحیدی ظهور نکرده‌اند؟ و یا چرا پیام پیامبران به طور دقیق حفظ نشده و به دست همگان نرسیده است؟

من معتقدم پیامبران راه را خود برگزیدند، خدا را خود برگزیدند و مسیر تا خدا را خود پیمودند. آنان با فرمان خدا به خلوت نرفتند و به تفکر برای یافتن راه نپرداختند. آنان دغدغه‌های اجتماعی خود را از وحی نگرفتند و آنچه آنان انجام دادند، مقدم بر وحی است. به عبارت دیگر آنان مسیر پیامبری را خود یافتند و پیمودند.

 

دریک سیرفکری از صدیقه وسمقی به این نتیجه می رسیم:

الف-ابتدا زیر سوال بردن و نقد ونفی احکام مربوط به زنان

ب-نقد به سیاست عین دیانت ودیانت عین سیاست

ج- دو حوزه اول بنوعی مربوط به حوزه فقه بود ولکن در حوزه سوم نفی مسلمات وحی واصطفای آن توسط خدا و ارسال کتابهای آسمانی و.. حوزه کلام واعتقادات یعنی زیر سوال ونفی تمام انبیا وکتابهای آسمانی وبه تبع آن قوانین ودستورات شریعت الهی.

 

رصد و دفاع  ازسوالات وشبهات وانتقادات به اسلام ناب محمدی(ص) ؛ ازوظایف بسیار مهم حوزه های علمیه می باشد.

  • رسول ملکیان اصفهانی