رسول ملکیان اصفهانی

زندگینامه و آثار علمی و پژوهشی و قرآنی رسول ملکیان اصفهانی

رسول ملکیان اصفهانی

زندگینامه و آثار علمی و پژوهشی و قرآنی رسول ملکیان اصفهانی

مشخصات بلاگ
رسول ملکیان اصفهانی

آثار علمی دراین سایت بصورت تخصصی در حوزه قرآن و مفاهیم شناسی می باشد .
و به لطف الهی پدید آمده است که بصورت رایگان (115 جلد) در اختیار عموم قرار می گیرد.

علم مفاهیم شناسی درقرآن ازعلوم نسبتا نو پدید تفسیر و علوم قرآن می باشد .
مطالب آن بویژه منبع مناسب برای پژوهشگران قرآن و پایان نامه ها است.

یاد داشت ها بیشتر دغدغه های استاد می باشد .

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفت نفس» ثبت شده است

 

سلام دادا

هرچند که خیلی مایل نیستم درحواشی حرکت کنم لکن جهت اطلاع شما دوست گرانمایه:

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است

چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا

کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

تا آنجا که می فرماید:

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست

احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است ................... تا آخرابیات

باید پرسید اصحاب نیروهای فرهنگی چه کردنند  و یا باید انجام نمی دادنندکه امروز دچارولنگاری فرهنگی( به تعبیرمقام عظمای ولایت) نباشیم.

چرا باید نیروهای فرهنگی نسبت بهمدیگردوست ومتعاون وو.... نباشند بلکه دیگران را رقیب ومعاند بپندارنند. درجهاد فرهنگی اخلاص وایمان لازم است

که جایش خالی است.؟؟؟

چراهنرمندان وورزشکاران بیشتردیده میشوند وعیب نیست لکن اصحاب فرهنگ اینطورتیشه به ریشه خود ودیگران می زنند؟

راستی چرا؟ هنوز فرهنگ اسلامی درمیان اهل فرهنگ جایگاه سستی دارد؟

راهای جذب مخاطب ودیده شدن فعالیتهای فرهنگی اصحاب فرهنگ به چیست؟

دریک کلام بقول سعدی شیرازی:

یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی

رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.

امیدوار بود آدمى به خیر کسان

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.

زیاده گزافه گوئی است.یا حق مدد

 

  • رسول ملکیان اصفهانی

معروف است : بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته :

"کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم.

بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم.

بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم.

در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم.

اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"

 

یکی از هموطنان داخلی فکر کنم براساس تقلیید ازآن سنگ نوشته داستانی بشرح زیرگفته است:

در نوجوانی با اوریانا فالاچی روزنامه نگار مشهور ایتالیایی آشنا شدم و با خواندن کتاب هایش تصمیم گرفتم تا روزنامه نگار شوم و دنیا را تغییر دهم. خاصیت 18 سالگی همین است می خواهی کل دنیا را تغییر دهی و از آن جای بهتری برای زندگی بسازی. روز و شب کتاب های این قهرمان نوجوانی ام را می خواندم و می دیدم چطور سراسر جهان را گشته، آدم های مشهور و قدرتمند جهان را به چالش کشیده و به هر چه می خواسته رسیده است.

به خودم قول دادم روزنامه نگار بزرگی بشوم، در ذهنم می خواستم اوریانا فالاچی ایران باشم و روزی ایران بهتری بسازم. از همان 18 سالگی در دانشگاه رشته روزنامه نگاری قبول شدم و به موازات آن پا به دنیای رسانه گذاشتم و کارم را در خبرگزاری ها و روزنامه ها آغاز کردم هرچه پیشتر می رفتم نا امید تر می شدم و فکر می کردم تغییر دنیا کار سختی است.

 

تغییر ایران به جای تغییر دنیا

در تصمیمم تژدید نظر کردم و هدف خود را تغییر ایران قرار دادم، تصمیم جدی گرفتم تا ایران را گلستان کنم. اما در این کار هم موفق نبودم. تبدیل به یک منتقد تمام عیار شده بودم که از همه کس و همه چیز انتقاد می کرد، یک روشنفکر نمای واقعی. اغلب مردم به نظرم کم سواد و دچار فقر فرهنگی بودند حتی سعی می کردم به سایرین فخر بفروشم و در محافل روشنفکری گوی سبقت رو در انتقاد و شکایت از دیگران بربایم.

هرچه پیشتر رفتیم درجه نا امیدی ام از تغییر جهان پر رنگ تر می شد و می دیدم نه دنیا بر وفق مرادم می گردد و نه ایران قرار است در مقابل من به زانو در آید.

 

 

 

خودت را دریاب

 

اکنون در دهه سوم زندگی ام خودم را منشا و منبع جهان می بینم و در مسیر تغییر خودم هر روز با چالش های جدیدی مواجه می شوم. هربار موفق می شوم عادت و خصلت بدی را ترک کنم شادی تمام وجودم را می گیرد و تصور می کنم به موفقیت بزرگی دست یافته ام . در این زمان یونگ روانشناس مشهورسوئیسی را تحسین می کنم و به این نتیجه می رسم که حق با او بود شخصیت انسان تغییر پذیر است و می توانیم از خودمان آدم های بهتری بسازیم.

 

اما وقتی نمی توانم دور تسلسل اشتباهات زندگی ام را باطل کنم و یک اشتباه را تکرار می کنم خشمگین می شوم و حق را به فروید می دهم و به این باور می رسم که رویای تغییر انسان خواب وخیالی بیش نیست.

این روزها از فکر تغییر دنیا بیرون آمده ام و به تغییر عادات، رفتار، نگرش ها و انگیزه های خودم هستم. رقابتی بزرگ با خودم که پیروزی و شکستش به مراتب جذاب تر از رویای تغییر جهان است.

 

قهرمان این روزهای من

هنوز هم اوریانا فالاچی را به عنوان یک زن برجسته و تلاشگر تحسین می کنم، این روزها او را بیشتر به این دلیل دوست دارم که خودش بود و تمام تلاشش را برای بهتر شدن بکار برد. اما قهرمان این روزهای زندگی من شخص دیگری است هر روز در آینه به او نگاه می کنم و سعی می کنم در چشمانش حقیقت تازه ای را کشف کنم.

او همواره مرا متعجب می کند، هر بار فکر می کنم تمام ابعاد وجودش را شناخته ام و چیز کشف نشده ای باقی نمانده چیز تازه ای در مورد خودم کشف می کنم که شگفت زده می شوم. گاهی از آنچه می یابم شاد می شوم و گاهی نتایج یافته هایم دلخواه من نیستند.

گاهی ارزش های دیروز در نظرم کمرنگ می شود و ارزش های جدید می یابم و گاهی یافته ها و ارزش های دیروز در نظرم پر رنگ تر و زیبا تر می شوند.

خودم را مرکز جهانی سراسر تغییر می بینم که در هر لحظه به اکتشافات جدیدی دست پیدا می کند، گاهی مثل بسیاری از آدم ها دقیقا نمی دانم چه چیزی می خواهم یا حتی نمی خواهم اما این را می دانم در مسیر درستی قدم برمی دارم. آدم های اطراف در نظرم دوست داشتنی تر و قابل درک تر شده اند. حتی خودم را هم بیشتر دوست دارم.

شاید مهمترین دلیلش هم این است که از جنگ با دنیا دست برداشته ام و سعی نمی کنم کسی را قضاوت کنم کانون و مرکز دنیا را در جایی دیگری یافته ام ، مرکز تغییرات خود من هستم.

 

نظر شما

شما چه نظری دارید، آیا می شود دنیا را تغییر داد؟ من زود تسلیم شدم یا رویای تغییر دنیای خواب و خیالی بیش نیست؟ کدام یک مهمتر است تغییر دنیا یا خود شناسی و معرفت خدا و تغییر خود؟

  • رسول ملکیان اصفهانی