رسول ملکیان اصفهانی

زندگینامه و آثار علمی و پژوهشی و قرآنی رسول ملکیان اصفهانی

رسول ملکیان اصفهانی

زندگینامه و آثار علمی و پژوهشی و قرآنی رسول ملکیان اصفهانی

مشخصات بلاگ
رسول ملکیان اصفهانی

آثار علمی دراین سایت بصورت تخصصی در حوزه قرآن و مفاهیم شناسی می باشد .
و به لطف الهی پدید آمده است که بصورت رایگان (115 جلد) در اختیار عموم قرار می گیرد.

علم مفاهیم شناسی درقرآن ازعلوم نسبتا نو پدید تفسیر و علوم قرآن می باشد .
مطالب آن بویژه منبع مناسب برای پژوهشگران قرآن و پایان نامه ها است.

یاد داشت ها بیشتر دغدغه های استاد می باشد .

بایگانی

ممکن است است هرشخص در هرمحیط علمی درس بخواند دارای عقاید ونظریات غیررایج درآن مرکز علمی بشود ولکن وقتی علم ازمهد ومرکزخود به مراکز دیگری  کوچ و مهاجرت کند که شایسته گی وتمکن علمی لازم را نداشته باشند ؛ شخصیتهای خاصی راتربیت می کنند که با مقاصد آن علم و مرکز علمی متفاوت وبلکه متناقض می باشد.

 ما نخواستیم دراینجا از افراد به عنوان باطل یا انحراف ویا ارتداد ویا نواندیش دینی وامثال آن نام ببریم.

با این مقدمه کوتاه دوتذکروانتقاد وپیشنهاد می دهیم:

1-درکشور باید دانشگاهها ومراکزعلمی وغیر علمی که اسلام شناسی و ورشته های حوزوی  تاسیس  کرده اند باید مورد تجدید نظر قراربگیرند و نظر اینجانب این است که بصورت کامل این رشته دردانشگاهها  تعطیل گردد (بصورت تدریجی ؛ یعنی اینکه جذب دانشجوی جدید نداشته باشند وبعد ازاتمام وفارغ التحصیل شدن دانشجویان فعلی ؛ این رشته ها در دانشگاهها مطلقا تعطیل وغیرفعال گردد. قبلا در نامه ای نوشتم که حدود 350 رشته حوزوی و علوم اسلامی تا دکتری در دانشگاههای کشور وجود دارد وفایل آن را هم فرستادم) و مراکز دیگر مثل آموزش و پرورش وادارات ونیروهای نظامی وانتظامی  با مدیریت صد درصدی حوزه های علمیه باشد.

دریک کلام: حوزه های علمیه باید مرجعیت علمی علوم وحیانی وحوزوی باشند. واین انحصارطلبی ودیکتاتوری حوزوی نیست بلکه براساس عقلائی تقسیم علم ونهاد علم است.

2- دفتراموراجتماعی وسیاسی ؛ و یا معاونت تبلیغ وامورفرهنگی ویا مراکز تخصصی حوزه علمیه... رصد کامل اموراسلام شناسی را  در تمام رسانه ها ( کاغذی ؛ دیجیتال ؛ وب ؛ سمعی وبصری ؛ ماهواره  و...)  داشته باشند وبا برنامه ریزی مواجهه علمی داشته باشند.

هر چند این کارفوق العاده سنگین و برنامه وبودجه سنگین ونیروی انسانی توانمند وتربیت شده ای می خواهد لکن جز این راهی نیست و از وظایف مهم در مرزبانی صحیح وصادق وحق ازاسلام ناب محمدی(ص) است. آیا برای حوزه علمیه وظیفه مهمی جز این متصور است؟ پاسخ به شبهات این نیست که از ما سوال کنند تا جواب دهیم ؛ بلکه در موضوعات وعناوین مهم باید بصورت فعال دراین عرصه ها ظاهرشد.

-به هرحال بارسنگین برنامه ریزی ومدیریت آن برعهده مرکزمدیریت حوزه های علمیه می باشد.

-بسیاری ازنقد وسوالات وشبهات درقرون گذشته بصورتهای دیگرمطرح وجواب داده شده است ودرزمان ما بصورت رنگ ولعاب وادبیات نوینی عرضه شده است ؛ لکن ما نیز باید با ادبیات وفکرعلمی جدید جوابهای نو ومنطقی وعلمی بدهیم.

- ورود دستگاههای نظامی وانتظامی وامنیتی به این مقوله ها قبل از حوزه علمیه خسارتهای جبران ناپذیری از خود برجای می گذارد.

-رصد ونقد افکارواندیشه ها با مدیریت حوزه های علمیه به هیچ وجه با آزادی اندیشه منافات وتضاد ندارد .

-رصد محصولات علمی و نقدها ی کشورهای اسلامی وغیراسلامی که فعلا درحد آرمان وآرزو رخ می نماید.

 

و اما نمونه:

به یک نمونه زیر توجه کنید که فردی بیش از یک دهه است که کتابها و مطالب مهمی در نقد فقه و اسلام تالیف کرده و دانش آموخته دکتری در رشته «فقه و مبانی اسلام» دانشگاه تهران هم می باشد؟؟؟؟؟ چه کسی وچه مرکزعلمی حوزوی بصورت جدی برای نقد وپاسخگوئی با آن درآمده است؟؟؟ جوابهای سطحی و زود گذرونقدهای اداری وامری وسفارشی...راهی ندارد؟؟؟ بلکه حوزه علمیه به عنوان یک مرکز زنده علمی وفعال باید مکانیسمی تعریف کرده باشد که جوابهای طبیعی و علمی وجامع و کامل به چنین مطالبی داشته باشد.

درچنین موقعیتی ما با یک دو گانه گی عجیبی روبرو هستیم که قابل حل است. یکی اینکه اینها رصد شود وجواب داده شود . و دوم اینکه حالت اداری وسفارشی وامری وسطحی هم نباشد.

 

صدیقه وسمقی (زادهٔ ۱۳۴۰ تهران) شاعر، نویسنده، مترجم، اسلام پژوه، تحلیل‌گر مسایل سیاسی، اجتماعی ایرانی ساکن سوئداست. او استاد دانشگاه تهران و نماینده اسبق مردم تهران در نخستین دوره انتخابات شوراهای شهر و روستا و سخنگوی این شورابوده‌است.

صدیقه وسمقی به فاصله کوتاهی پس از انقلاب ۵۷ وارد مدرسه شهید مطهری شد. او سه سال در این مدرسه به تحصیل علوم مذهبی پرداخت. در سال ۶۲ وارد دانشگاه تهران شد و تا دریافت درجه دکتری در رشته «فقه و مبانی اسلام» در آنجا ادامه داد.

 

«زن، فقه، اسلام» ؛ انتشارات صمدیه، ۱۳۸۷

«توصیف دردهای مذاب» ؛ انتشارات اطلاعات ؛ 1389

«حتما راهی هست» انتشارات خاوران 1393

«بضاعت فقه» انتشار مجازی کتاب

«بازخوانی شریعت»: ۱۳۹۸

« مسیر پیامبری » شهریور 1400 انتشارمجازی کتاب

و مقاله: تاثیر قدرت برپیامبری 1400

 

الف-درباره کتاب: زن، فقه، اسلام

زن، فقه، اسلام نوشته دکتر صدیقه وسمقی کتابی است فقهی حقوقی و اجتماعی پیرامون حقوق زن، نویسنده در این کتاب به بررسی و نقد نظریه برخی فقها و روش استنباط آنها پرداخته است. در این کتاب موضوعاتی چون چند همسری، خروج زن از خانه، حق انتفاع جنسی زن، آیا مرد بر زن سلطه دارد؟ مسئولیت‌ها و حقوق مادر نسبت به فرزند، حضانت، ولایت مادر، طلاق سن بلوغ، قضاوت زن، شهادت زن، دیه زن و ارث زن مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. نویسنده با عرفی خواندن مبنای احکام فقهی، انتساب آنها را به اسلام نقد می‌کند و معتقد است که قانونگذاری اعم از قوانین مدنی و جزایی در صورت عدم تعارض با واجبات و محرمات بدیهی از حوزه احکام شرعی خارج است.

 

 

چهره زن مسلمان در دنیای امروز

در دنیای امروز هنگامی که از زن مسلمان یاد می شود، چهره ای از او ترسیم می گردد که زن مسلمان خود نیز از آن ناخشنود است. در جوامع اسلامی بویژه زنان و مردان تحصیلکرده، جوانان و روشنفکران این چهره را ناپسند می دانند و از اینکه زن مسلمان در جهان با چنین چهره ای شناخته می شود رنج می برند. بسیاری از زنان مسلمان که این چهره را نامطلوب می دانند و در اندیشه خود قادر به بازسازی این چهره نیستند، از این چهره روی برمی گردانند و در جهانی که آشنایی با همه فرهنگ ها آسان شده، سیمایی دیگر برای خود برمی گزینند. اندیشمندان و روشنفکرانی که با دین سر سازگاری ندارند از این امر استقبال می کنند، اما اندیشمندانی که دین باورند و در عین حال معتقدند که دین در زندگانی انسان در جایگاهی قرار دارد که با تغییرات و تحولات جوامع می تواند سازگار باشد، می کوشند که چهره زن مسلمان را بازسازی کنند، یعنی از سویی اصول انکارناپذیر اخلاقی و دینی را حفظ کنند و ازسوی دیگر چهره ای مطلوب و زیبا برای زن ترسیم کنندکه زن مسلمان از این چهره روی بر نگرداند و نگریزد و با گریز از آن چهره نامطلوب، هویت خود را از دست ندهد.

اما چهره ای که امروز غالباً زن مسلمان را با آن می شناسند چنین است: زن مسلمان موجودی است غیرمستقل، متکی به مرد، مطیع و فرمانبر مرد. این موجود که معمولاً در زیر پوششی سیاه پنهان شده، نمی تواند بدون اجازه مرد اعم از شوهر یا پدر از خانه خارج شود. او در جامعه منشا اثر نیست و نمی تواند در اداره جامعه سهمی داشته باشد. اگر در برخی جوامع اسلامی زنانی به مقاماتی مانند نخست وزیری و یا مانند آن رسیده اند، از آن روی بوده که در آن جوامع اسلام حاکمیت نداشته است.

زن مسلمان در دنیای امروز موجودی شناخته می شود که دارای حقوق فردی، خانوادگی و اجتماعی، برابر با مرد نیست. ارزش انسانی او کمتر از مرد است، از این رو دیه او نصف دیه مرد است، نصف مرد ارث می برد. شهادت او در محاکم عادل نصف شهادت مرد است. او نمی تواند قاضی باشد، او نمی تواند به مقامات بالای سیاسی دست یابد. او حتی حق ندارد به همسر خود اعتراض کند که چرا زن دیگری اختیار کرده و اگر در ضمن عقد نیز شرط کندشرط کند که همسرش نباید زن دیگری اختیار کند، این شرط باطل است. او نسبت به فرزند خود حقی ندارد و فرزند متعلق به پدر است و...

بدیهی است که موجودی چنین ضعیف و ناتوان مستحق ترحم است و نمی تواند چهره ای زیبا و مطلوب برای زنان مسلمان و آگاه امروز باشد.

 

صورتگر این چهره کیست؟

به راستی این چهره ناموزون را که هر زن مسلمان وآگاهی می کوشد بگوید که « من چنین نیستم » چه کسی ترسیم کرده است ؟ و از چه زمانی ترسیم شده است؟ اگر به متون فلسفی، کلامی و عرفانی که از دانشمندان علوم اسلامی بر جای مانده مراجعه کنیم، ممکن است با عباراتی روبه رو شویم که موجب تحقیر زن است، اما موضوع بحث آن علوم چیز دیگری است و بحث پیرامون حقوق زن و بایدها و نبایدها برای او در این علوم جایگاهی ندارد. آنچه از خلال آنها درباره زن به دست می آید گذراست و در اصل پایه و اساس آن دیدگاه نیز در جای دیگری بنا نهاده شده است. اما هنگامی که متون فقهی را ورق می زنیم، در فصول مختلف هر از گاهی به عبارتی برمی خوریم که خواننده را به تامل و پرسش وا می دارد. ما ابتدا به ذکر نمونه هایی از عبارات و مضامین مستفاد از آنها می پردازیم:

ـ نماز جمعه از زن، برده، مسافر، پیرمرد، کور و فلج ساقط است.

ـ مسجدِ زن خانه اوست.

ـ زن بدون اجازه شوهر نباید از خانه خارج شود.

ـ دختر نمی تواند بدون اجازه پدر ازدواج کند.

ـ مادر می تواند برای شیردادن به نوزاد خود، از پدر فرزند خود مطالبه دستمزد کند و پدر اگر با دستمزد او موافق نباشد می تواند نوزاد را به زن دیگری بدهد.

ـ مادر برای شیردادن به فرزند خود، فقط اولویت دارد، نه حق.

ـ از شرایط قاضی، مرد بودن است.

ـ زن در هر زمان و مکان مناسب در صورت تمایل شوهر باید خود را در اختیار او قرار دهد و تمکین کند، اما حق زن از رابطه زناشویی با شوهر خود فقط هر چهار ماه یکبار است.

ـ وظیفه شوهر انفاق به زن و وظیفه زن تامین نیاز جنسی شوهر است.

ـ طلاق در اختیار مرد است و او هر گاه بخواهد می تواند زن را طلاق بدهد، حتی در غیاب زن.

ـ زن اگر بخواهد از شوهر طلاق بگیرد برای جلب رضایت او باید مهر خود و یا بیش از آن را به شوهر ببخشد.

ب-تاثیر قدرت بر پیامبری

صدیقه وسمقی

فصلنامه نقددینی شماره 6 تابستان 1400

در موضوع دین و قدرت می خواهم زاویه ی تازه ای بگشایم و آن تاثیر قدرت بر پیامبری و دین است. برای توضیح این دیدگاه به شرح چگونگی قدرت یافتن پیامبر اسلام و تاثیر آن بر پیام پیامبر، پیامبری و موقعیت مسلمانان و پیروان اسلام از نگاه خویش می پردازم.

پیامبر اسلام در مکه اعلام رسالت نمود و به تبلیغ دین خود پرداخت. پیام او از چنان تازگی و قدرتی برخوردار بود که توانست علیرغم تهدیدهای مشرکان قریش پیروانی پایدار و وفادار بیابد. پیامبر در مکه قدرت سیاسی، مالی و نظامی نداشت. آنچه که روزبروز بر تعداد پیروان او می افزود قدرت پیام و رهایی بخشی آن از نظر پیروان او بود.افزایش پیروان اسلام، به محمد قدرت معنوی می بخشید. اهمیت و قدرت پیام محمد را نباید دست کم گرفت. ارزش پیام او برای برخی تا بدانجا بود که هرگونه تهدید و سرکوب بر آنان کارساز نشد و حتی عده ای از تازه مسلمانان برای حفظ دین جدید خود و برای وفادار ماندن به آن حاضر به ترک موطن خود و مهاجرت به حبشه شدند. حصر سه ساله در شعب ابی طالب نیز چراغ تازه برافروخته را خاموش نساخت، تا آنجا که پیامبر و پیروان او به مدینه یا یثرب آن روز دعوت شدند. چنانکه در منابع تاریخی آمده، مهم ترین علت دعوت محمد به یثرب این بود که دو قبیله ی بزرگ یثرب به دنبال راهی برای پایان دادن به جنگهای طولانی و خونبار خویش بودند. این دو قبیله سالیان درازی با یکدیگر در حال جنگ بودند. شاید برخی از عقلای این دو قبیله به این فکر افتادند که وسیله ای وحدت بخش بیابند و محمد و دین او را چنین وسیله ای یافتند؛ لذا کوشیدند او را به یثرب بیاورند. برای محمد محصور در شعب ابی طالب نیز فرصت مغتنمی بود. او اگر در مکه می ماند:

ـ یا چنانکه عیسی به صلیب کشیده شد، کشته می‌شد، همانطور که در تاریخ نیز ذکر شده سران قریش در صدد کشتن او برآمده بودند و علی به جای محمد در بستر خوابید و محمد مکه را پنهانی ترک کرد و نقشه‌ی قتل خنثی گشت.

ـو یا محمد مجبور می‌شد آواره ی صحراها و بیابان‌ها شود.در این صورت معلوم نیست چه سرنوشتی برای محمد و دین او رقم می‌خورد، اما می‌توان حدس زد که کار بر او و پیروانش سخت می‌گشت.

ـ عقلا این احتمال را نیز می‌توان داد که تحت فشارها و تهدیدهای مشرکان، شعله ی دین محمد می توانست خاموش شود. به نظر می رسد مخالفان محمد نیز با همین عقیده او و پیروانش را تحت فشار قرار می دادند، اما به نظر من بنا بر شواهد تاریخی این احتمال قوی نیست؛ چرا که علیرغم همه ی تهدیدها روزبروز بر تعداد پیروان او افزوده می شد و شعله ی پیام او فروزان تر می گشت.

در هر حال محمد به مدینه رفت و دعوت کنندگان در عقبه‌ی دوم با او پیمان بستند که از وی حمایت کنند و الحق چنین کردند. محمد به عنوان حاکم و رئیس به مدینه دعوت نشد. توافق نامه یا منشوری که چند ماه پس از حضور محمد و پیروانش در مدینه تنظیم و از سوی قبایل هشت گانه امضا شد، گویای آن است که محمد به عنوان رئیس مهاجران دعوت شد و فرماندهی او در جنگهای احتمالی نیز به رسمیت شناخته شد. او اما حق نداشت بدون مشورت و موافقت مومنان اقدام به جنگ یا صلح نماید. او برای ایجاد وحدت و آشتی میان دو قبیله ی بزرگ اوس و خزرج و پایان دادن به جنگهای طولانی قبیله‌ای به یثرب رفت. او این نقش را نیز بسیار خوب ایفا نمود.

تا هنگام مهاجرت پیامبر به مدینه شواهد تاریخی برای طرح این ادعا که او به دنبال کسب قدرت سیاسی بود در دست نداریم، یا لااقل من چنین شواهدی را نمی شناسم؛ مگر آنکه پاره ای شواهد تاریخی را به نفع ادعای خود تفسیر کنیم. برخی عقیده دارند که پیامبر در مدینه تشکیل حکومت داد. من با این عقیده بنا به دلایل فراوان مخالفم. به نظر نگارنده این ادعا فاقد دلایل مثبته ی کافی است. پیامبر در مدینه به تدریج قدرت سیاسی یافت. صرف نظر از این که او به دنبال قدرت سیاسی بود یا نه، شرایط به گونه ای رقم خورد که وی صاحب قدرت سیاسی شد. منشا قدرت سیاسی او حاکم بودن و یا تشکیل حکومت نبود. جنگها و پیروزیها، به مسلمانان و در راس ایشان محمد و دین او قدرت می بخشید. دشمنان اسلام در قدرت یافتن پیامبر و مسلمانان نقش بسیاری داشتند. بررسی جنگهای واقع شده نشان می دهد که بسیاری از جنگهای مهم در نزدیکی مدینه اتفاق افتاده است و این بدان معناست که دشمنان اسلام به آنجا لشکر کشی کرده اند. 

پیامبر دارای مرجعیت دینی بود و پیروزی در جنگها به عنوان فرمانده  نیز به او قدرت سیاسی می بخشید.قدرت سیاسی فقط متعلق به محمد نبود، بلکه جبهه ی مسلمانان قدرت سیاسی می یافت. پیش از آنکه به بررسی تاثیر قدرت سیاسی بر پیامبر، پیام او و موقعیت مسلمانان بپردازم، اختصارا شرح می دهم که چرا از نظر من پیامبر حاکم نبود.

ساده‌ترین پاسخ این است که مدعیان حاکمیت پیامبر دلایل کافی برای اثبات این ادعا ارائه نکرده اند.من که مخالف ادعای حاکمیت سیاسی پیامبر هستم، ناگزیرم دلایل سلبی برای اثبات دیدگاه خویش عرضه کنم. محمد قدرت و تشکیلات اجرایی نداشت. تاریخ نشان نمی دهد که پیامبر برای اجرای دستورات خویش تشکیلاتی را ساخته باشد. نظام اجتماعی حجاز نظام قبیله ای بود و پس از مهاجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه قدرت رؤسای قبایل از آنان سلب نشد.

در نظام قبیله ای مردم برای حل و فصل امور و اختلافات خود معمولا به رئیس قبیله خود مراجعه می کنند. این وضعیت با ورود پیامبر به مدینه تغییر نکرد و از قدرت رؤسای قبایل کاسته نشد. برخی شواهد تاریخی نیز بر این مدعا صحه می گذارد. به عنوان مثال جمع آوری جنگجویان در جنگها بر عهده ی رؤسای قبایل بود. مسئولیت جنگجویان هر قبیله نیز ظاهرا بر عهده ی همانان بوده است،اما در جنگ همه زیر لوای پیامبر قرار می گرفتند. گفته شده که در جنگ احد عبدالله ابن ابی که چهارصد جنگجو را از قبیله ی خود بسیج کرده بود، از میانه ی راه با جنگجویان بازگشت و به احد نرفت. پیامبر نفوذی بر جنگجویان که از قبیله ی عبدالله ابن ابی بودند نداشت. برخی شواهد نشان می دهد که حتی هنگامی که افراد برای داوری به پیامبر مراجعه می کردند، او فقط نظر خود را بیان می کرد اما برای اجرای داوری خویش اقدام نمی کرد و تشکیلاتی برای این منظور نداشت.

در تاریخ آمده است که فردی به پیامبر شکایت آورد که دختری آزاد دندان کنیز او را شکسته است. پیامبر به قصاص حکم کرد. مادر دختر مجرم، این داوری را نپذیرفت. برای او قابل قبول نبود که یک فرد آزاد در برابر یک برده مجازات برابر شود. سرانجام آن زن با مالک کنیز به توافق رسیدند که غرامت پرداخت شود. از این نمونه‌ها در تاریخ کم نیست که داوری یا وساطت و شفاعت پیامبر رد می شود. به علاوه پیامبر هیچگاه اعلام نکرد که همه ی قبایل در دعاوی خویش باید به او یا شخص منصوب او مراجعه کنند و یا از داوری و قانون و دستور او پیروی نمایند. مدارک تاریخی گویای آن نیست که قبایل متعدد مدینه بر سر حاکمیت پیامبر وریاست او و یا تشکیل یک حکومت واحد توافق کرده باشند. قبایل مسلمان خارج مدینه نیز به روال گذشته و مطابق سنن قبیله ی خویش عمل می کردند.

برخی به دلیل وجود پاره‌ای قوانین در قران گمان کرده اند که پیامبر قانونگذار بوده است و این امر را شاهدی بر حاکمیت پیامبر گرفته اند. در این باره باید گفت که به عقیده ی نگارنده بر اساس شواهد تاریخی پیامبر معمولا ابتداءً به وضع قانون نمی پرداخت، بلکه وقتی در ارتباط با پیشامدی به وی مراجعه می شد نظر خویش را بیان می کرد و در اجرای آن نیز مداخله نداشت. آیات قران نیز اعم از آیاتی که قوانینی در آنها بیان شده و غیر آن، در چنین زمینه ای وارد شده است. شواهد تاریخی گویای آن نیست که پیامبر دارای قدرت و تشکیلات قضایی، اجرایی و قانونگذاری همچون حاکمان بوده است. پیروان او نیز هیچگاه او را حاکم نمی خواندند.این بدان معنا نیست که محمد دارای قدرت سیاسی نبود، اما میان قدرت سیاسی و حاکمیت باید تفاوت قائل شد، همان طور که میان فرماندهی جنگ و حاکمیت باید فرق گذاشت.

تاثیر این قدرت سیاسی بر پیامبری محمد چه بود؟

قدرت سیاسی نه به دلیل یک توافق و نه به دلیل حاکمیت و به نظر من نه به دلیل تلاش پیامبر برای کسب قدرت سیاسی، بلکه طی یک روند تدریجی و در مسیر حوادث برای او حاصل شد. قدرتی که تاثیرات مهمی بر همه ی شئونات اسلام داشته است. پیامبر اگر از سوی عده ای متهم به خشونت و ترور می شود، و مهمتر ، اگر اسلام متهم به خشونت و جنگجویی می شود به دلیل قدرت سیاسی پیامبر است. اگر مسیر زندگی پیامبر به گونه ی دیگری رقم می خورد و پیامبر قدرت سیاسی نمی یافت، ما اسلام متفاوتی می داشتیم.

قدرت سیاسی اقتضائات خود را دارد. صاحب قدرت ناگزیر است در مقاطع خاص تصمیمات سختی بگیرد. اگرچه به احتمال قوی پیامبر به تنهایی در موضوعات مهم مانند قتل مردان بنی قریظه پس از شکست آن قبیله در جنگ، تصمیم نمی گرفت، اما در تاریخ اینگونه تصمیمات به او انتساب یافته است. دلیل این انتساب نیز قدرت است. پیامبر اگر قدرت نداشت اینگونه امور به او انتساب نمی یافت؛ چرا که او در موقعیتی قرار نمی گرفت که بخواهد برای اینگونه امور تصمیم بگیرد یا در اینگونه مسائل دخالت کند. قدرت سیاسی تا حد زیادی پیامبری را تحت تاثیر خود قرار داد. بسیاری از آیات قران تحت تاثیر جنگها آمده است. اینگونه آیات در یک نگاه گذرا اسلام را دینی خشونت طلب معرفی می کند. این در حالی است که خوی خشونت طلبی و جنگ جویی در قبایل حجاز وجود داشت. محمد به اتحاد قبایل بسیاری کمک کرد، اما آیا هدف او ایجاد یک قدرت بزرگ جنگی بود یا خاموش ساختن آتش جنگ در میان قبایل؟

به نظر من او هدف دوم را پیگیری می کرد، هرچند که عملا از اتحاد قبایل یک نیروی بزرگ جنگی نیز پدید آمد که خوی جنگجویی آنان تغییر نکرده بود. پیامبر آنان را صلح طلب نکرد. من نمی دانم که اگر پیامبر زنده می ماند از این نیروی بزرگ جنگی برای کشورگشایی و گسترش دین خود به دیگر نقاط با توسل به جنگ ابتدایی استفاده می کرد یا نه؛ اما آنچه که در اینجا می توان گفت این است که او زمینه را برای تشکیل یک حکومت قدرتمند پس از خود فراهم ساخت بدون آنکه دستورالعمل صلح آمیزی در اختیار آنان قرار دهد و یا بدون آنکه این نیروی بزرگ را برای اشاعه و گسترش صلح تربیت کرده باشد.

از آثار مهم قدرت سیاسی پیامبر همانا ایجاد زمینه برای تشکیل حکومت پس از خود است. افراد بانفوذ که اولین حکومت را پس از محمد تشکیل دادند خود را جانشین او خواندند و بدین ترتیب از نفوذ و قدرت دینی نیز برخوردار شدند. این در حالی است که پیامبری جانشین ندارد و تاسیس منصب خلافت یکی از نقاط عطف انحرافی در تاریخ اسلام است. شکل گیری حکومت دینی پس از پیامبر تاثیر بسزایی بر سرنوشت اسلام و مسلمانان داشته است. اسلام بدون این حکومتها سرنوشت دیگری می یافت. حتی فقه و علوم اسلامی نیز شکل متفاوتی پیدا می کرد. شریعت شاید به گونه ی دیگری معرفی می شد.

بسیاری از قبایل تحت تاثیر قدرت سیاسی پیامبر و پیروان او به مسلمانان پیوستند. گواه این ادعا خروج بسیاری از قبایل از اسلام، پس از رحلت پیامبر است. این موضوع می تواند نشان دهد که پیوستن افراد به پیامبر مکی به دلیل ایمان به پیام پیامبر بود، اما پیوستن عده ی بسیاری به پیامبر مدنی به دلیل قدرت سیاسی او بود. قدرتی که انگیزه ها را برای پیوستن به اسلام تغییر می داد. انگیزه ها می توانست برخورداری از غنایم یا در امان ماندن از گزند مسلمانان قدرتمند و یا حتی سهیم شدن در قدرت باشد. من نمی دانم که پیامبر چقدر حوادث پس از خود را پیش بینی می کرد.

پیامبر اگر پیش بینی می کرد که پس از وفاتش، ابوسفیان و معاویه، حکومت بنی امیه را به نام اسلام تشکیل خواهند داد، آیا باز هم پس از فتح مکه فرصت تقرب ابوسفیان و معاویه را به خود فراهم می ساهت؟ شاید نه. اما به هر حال قدرت سیاسی پیامبر بود که این گونه فرصت ها را برای افراد فراهم نمود. اگرچه اسلام برای قبایل عرب حجاز در زمان پیامبر می تواند نعمتی بزرگ و تحول بخش محسوب گردد، اما اسلام با مسیری که پیموده آیا برای انسان امروز و حتی مسلمان امروز نیز همان نقش را ایفا می کند؟ به نظر من پیام انسانی اسلام تحت تاثیر قدرت سیاسی و جنگهایی که بی ارتباط با قدرت سیاسی نبود، کم رنگ شده است. فقه و شریعت و آموزه های اسلام هیچ یک از تاثیر قدرت سیاسی مصون نمانده اند. اینها همه بر تربیت و اخلاق اسلامی مؤثر بوده است. پیدایش گروه های افراطی مانند طالبان و داعش و دیگر گروههای اسلام گرا تحت تاثیر این تربیت و آموزش است.

هیچ چیز از تاثیر قدرت سیاسی در امان نمی‌ماند، حتی پیامبری. پیامبر اگر مکی می‌ماند، دین اسلام امروز دین متفاوتی بود. قرآن، قرآن متفاوتی بود. فقه و شریعت و آموزه‌های اسلام و سرنوشت مسلمان متفاوت بود. سرنوشت همه‌ی اینها با مدنی شدن پیامبر که به قدرت سیاسی او انجامید متحول شد.

مسیری که اسلام در زمان پیامبر پیمود راه را برای اصلاح دینی در زمان ما دشوار می‌سازد. راه ما از مسیحیت نیز دشوارتر است. ما به راحتی نمی‌توانیم سنت‌گرایان را قانع سازیم که عملکرد پیامبر و تازه مسلمانان که از نظر سنت‌گرایان سنت اسلامی خوانده می‌شود، تحت تاثیر شرایط و حوادث زمان خود بوده و ما ملزم به پیروی از آن نیستیم. هنوز در کتب فقهی تدریس می‌شود که سالی یک بار جهاد برای مسلمانان واجب است. چرا؟ زیرا پیامبر و پیروان او هر سال جهاد می‌کردند. سرگذشت سیاسی اسلام، مسیر ما را برای جداسازی اسلام از حکومت دشوار ساخته است. بدین ترتیب کار روشنفکران و نواندیشان اسلامی سخت و طاقت فرسا شده است، همچون نرم کردن آهن سخت. آهنی که لاجرم باید نرم شود.

 

 ج-« مسیر پیامبری »

کتاب «مسیر پیامبری» جدیترین اثر خانم صدیقه وسمقی است که فایل پی‌دی‌اف آن به شکل رایگان در فضای مجازی قرار گرفته است.

نویسنده در این اثر علاوه بر طرح دیدگاه‌های خود درباره پیامبری، وحی و دین، می‌کوشد بپرسش‌هایی بنیادی و همیشگی جوابد دهد؛ پرسش‌هایی از قبیل «چرا در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها پیامبر فرستاده نشده است؛ و یا این‌که چرا پیام پیامبران به صورت خدشه‌ناپذیر به دست همگان نرسیده است؛ و یا چرا در کتاب‌های مقدس گزاره‌هایی خلافِ علم و یا گزاره‌هایی متناقض به چشم می‌خورد».

خانم وسمقی متن کوتاهی را برای انتشار به همراه کتاب در فضای مجازی قرار داده است که در ادامه می‌آید:

هزاره‌هاست که انسان، پیامبر را برگزیده‌ی خدا می‌داند. شاید خدا برگزیده‌ی انسان باشد. هزاره‌هاست که انسان، مسیر پیامبری را از خدا تا انسان می‌داند. شاید مسیر پیامبری از انسان تا خدا باشد.

شواهد، وجود ادیان توحیدی را در همه‌ی دوره‌های حیات بشری تأیید نمی‌کند. توالی در ارسال پیامبران خداباور و یکتاپرست برای هدایت همه‌ی انسان‌ها دیده نمی‌شود. ادعای وجود انبیای الهی از آغاز خلقت آدم، صرفا یک ادعاست که گزاره‌های تاریخی و یافته‌های علمی با آن سازگاری ندارد. هرگونه تلاش برای توجیه ادعای یاد شده، مبتنی بر فرضیاتی انتزاعی و اثبات‌ناپذیر خواهد بود. 

شواهد، حاکی از آن است که‌ اندیشه‌ی انسان درباره‌ی خویشتن و هستی و خدا، به موازات یکدیگر تحول یافته است. این تحول آشکار، دیدگاه رایج درباره‌ی پیامبری را تایید نمی‌کند، زیرا اگر از آغاز خلقت انسان، پیامبران الهی، درباره‌ی خدا و هستی، اطلاعاتی را در اختیار انسان قرار داده باشند، نه تنها تحول در سیر شناخت خدا و هستی به صورت بنیادین معنا نخواهد داشت، بلکه در این مسیر، اطلاعات قابل ابطال نیز نباید وجود داشته باشد. 

من تا رسیدن به این دیدگاه که پیامبری نهادی برساخته انسان است، مسیری را پیموده‌ام که در کتاب حاضر کوشیده‌ام خواننده محترم را در این مسیر با خود همراه سازم. پرسش‌هایی کلیدی در مسیر رسیدن به نظریه خویش مرا یاری کرده‌اند؛ پرسش‌هایی از این دست که چرا در همه مکان‌ها و زمان‌ها پیامبران توحیدی ظهور نکرده‌اند؟ و یا چرا پیام پیامبران به طور دقیق حفظ نشده و به دست همگان نرسیده است؟

من معتقدم پیامبران راه را خود برگزیدند، خدا را خود برگزیدند و مسیر تا خدا را خود پیمودند. آنان با فرمان خدا به خلوت نرفتند و به تفکر برای یافتن راه نپرداختند. آنان دغدغه‌های اجتماعی خود را از وحی نگرفتند و آنچه آنان انجام دادند، مقدم بر وحی است. به عبارت دیگر آنان مسیر پیامبری را خود یافتند و پیمودند.

 

دریک سیرفکری از صدیقه وسمقی به این نتیجه می رسیم:

الف-ابتدا زیر سوال بردن و نقد ونفی احکام مربوط به زنان

ب-نقد به سیاست عین دیانت ودیانت عین سیاست

ج- دو حوزه اول بنوعی مربوط به حوزه فقه بود ولکن در حوزه سوم نفی مسلمات وحی واصطفای آن توسط خدا و ارسال کتابهای آسمانی و.. حوزه کلام واعتقادات یعنی زیر سوال ونفی تمام انبیا وکتابهای آسمانی وبه تبع آن قوانین ودستورات شریعت الهی.

 

رصد و دفاع  ازسوالات وشبهات وانتقادات به اسلام ناب محمدی(ص) ؛ ازوظایف بسیار مهم حوزه های علمیه می باشد.

  • رسول ملکیان اصفهانی

این اجرا برای سال ۱۳۶۶ بود. اُرگ را اجازه نمی دادند داخل جماران ببریم به امام گفته بودند گفته بود بیاورند داخل...یکدفعه جلوی امام سازی مثل اُرگ بزنند خیلی کار بزرگی بود. میخواستند همه ببینند که امام با موسیقی مشکل ندارد...بغض کرده بودیم. جو سنگین بود.امام آن بالا نشسته بود.شاید یک عده ای هم که آن گوشه نشسته بودند می گفتند این کارها چیه!

 

📚 برگرفته از مستند بزم و رزم 

 

📌امام خمینی و شجریان

 

مبنای حضرت امام راجع به موسیقی قبل یا اوایل انقلاب با بعد از آن تفاوت کرد؟

بله آقا اصلا دو چیز می دانند .یک روزی مقام معظم رهبری ، اقای هاشمی،آقای موسوی نخست وزیر و آقای موسوی اردبیلی و من در اینجا جلسه داشتیم که امام وارد شدند.تلویزیون یکی از آهنگهای شجریان را گذاشته بود.امام آمدند و نشستند آقای هاشمی به امام گفتند آقا شما که قبلا موسیقی را حرام می دانستید چرا الان حرام نمی دانید؟امام گفتند من الان هم همین موسیقی را اگر از رادیوی عربستان پخش شود حرام میدانم . گفتند من خبر رادیوی شاه را هم حرام می دانستم موسیقی اش که جای خود دارد اما این موسیقی از نظام اسلامی پخش می شود و حلال است .

 

📚 مصاحبه روزنامه کیهان با سید احمد خمینی ۱۱ اردیبهشت ۱۳۷۰

  • رسول ملکیان اصفهانی

یاد خوبان نه حساب است که فراموش شود نه چراغ است که بی نور شود ونه سال است که به آخر برسد جویباریست زمحبت که همیشه جاری است .

 

اگرخلقت آدم و حوا را حدود ده هزارسال قبل بدانیم مافقط یک نوع آدم داشتیم و می شناختیم و آن هم آدم شرقی بود با تمام تاریخ و خصوصیات و ویژه گیهایش.

لکن حدود چهارقرن است آدمیت تنوع و گونه جدیدی پیدا کرده و متولد شده است که آدم غربی نام دارد. ماشایدخوب آن رانمی شناسیم.

این اراده و فعل الهی است.

 

علت مهمش این است که دردین و علم وفلسفه وفرهنگ شرق نوع انسان ماهیت و ذاتش یکی بیش نیست ومصادیقش فرق می کند.

بعبارت دیگرمفهوم انسان وجود کلی است که دارای مصادیق متعدد است والا نوع منطقی آن یکی بیش نیست و آن آدم شرقی است.

 

یکی ازمجلدات 115 جلدی علم مفاهیم شناسی درقرآن (سایت قائمیه ) اینجانب موضوع یا کلمه و یا واژه انسان است که بیش ازهزارصفحه است. یعنی بیش ازهزارصفحه آدرس و منبع در قرآن که اگرشرح وبسط و گرایش و روش و مکتب قرآنی آن باز وتوضیح داده شود حداقل ۱۰۰۰۰هزارصفحه یعنی ۲۰ جلد ۵۰۰صفحه ای انسان شناسی درقرآن می گردد.

باید گفت آنجا ازانسان و فرزندان آدم و حوا بحث می کند. لکن همین انسان و آدم کانه درزمان ما دو گونه شده است آدم شرقی و غربی.

 

من دراینجا فقط می خواهم به یک مسئله آن اشاره کنم و آن هم اینکه اگر آدم غربی به شناخت و آینده یک و یاچند نفر دسترسی پیدا می کرد چه تصمیمی می گرفت؟ توضیح اینکه اگرآدم غربی می فهمید این نفریا چند نفر در ده سال آینده سبب جنگی خواهندشد که یک میلیون نفردرآن کشته خواهند شد آیا جلوی اینها را می گرفت وآیا اینها رامی کشت که جلوی جنگ رابگیرد؟ من باشناختی که ازآدم غربی دارم می گویم اینکاررا می کند . ولی آدم شرقی چنین کاری نمی کند وقصاص قبل ازجنایت در دیدگاه انسان شرقی جایزنیست وحرام است.

دردیدگاه آدم شرقی تاقاتل وقاتلین جنایتی انجام نداده اند مستوجب مجازات نیستند. (رجوع به علم شریف فقه و احکام قاتل و محارب و...).

 

عارف وانسان کامل و موحد شرقی وقتی به باطن و آینده وسرنوشت انسانها دسترسی پیدا کند آن را کتمان و استتارمی کند و هیچگونه اقدامی و افشائی انجام نمی دهد. لکن عارف و انسان کامل و آدم غربی خود را مجاز به هراقدامی می داند وانجام می دهد.

 

آدم عارف غربی خود رابه شکل دیگری به کهف قرآن نزدیک کرده وتفسیرخود رامی کند.

آدم غربی حاضربه خواب سیصدساله برای ورود به شهرآینده گان نیست بلکه خود را زنده بیدارنگه می دارد برای ورود به آینده.

 

آدم عارف غربی امروزخود را استاد علوم لدنی موسی ها می داند و جوانانی را می کشد که اینها درآینده جنگی به راه نیندازند ویا جوانانی رابه عمد زنده نگه می دارد تا جنگ خود خواسته را راه بیندازند.

 

آدم وعارف غربی تمام مراحل سلوک شرقی را رفته و تمام اسراررا به چنک آورده وآینده متفاوتی را برنامه ریزی می کند.

آدم و عارف غربی روزنامه و بخش حوادث و اختراعات بشر در چند دهه آینده را زودتر نوشته و خوانده و فهمیده. ما منتظر روزنامه امروزدرشرق هستیم. ببین تفاوت ازکجا تاکجاست.

 

عالمان و دانش نمایان شرقی که تفسیرهای غلط از آدم غربی می کنند به این خاطراست که کهف قرآن آدم غربی رانیاموختند. هنوز درخیالات و اوهام شرقی خود بسرمی برند. امروزدر معارف عالم غرب و داستان کهفشان علومی است که ذاتا و ماهیتا با عالم شرق وتفسیرش متفاوت است.

چقدرباستانی و عقب افتاده انسان شرقی است نسبت به آدم غربی.

 

کسانی که فرو افتاده باشند در سیاست واقتصاد و مباحث رایج و معارف متداول ازاین بحث انسان شناختی قرآنی راهی پیدا نمی کنند مغزها و بینش های آنها کوتاه ازدسترسی به این معارف الهی است.

 

تعجب بیشترمن ازاین است که آدم غربی امروز درچهارراه سرنوشت آینده بشر ایستاده است.

انسان شرقی خیلی بایدتلاش کند تا این موجود غربی را خوب بشناسد . آنهاخود ازدل شرق آدم ؛ غربی شده اند وشما باید دردل قرآن وغرب وارد شوی تا آدم غرب شناس شوی.

 

آخرین سفیرخدا آیا ازغرب طلوع می کند و آدم غربی است .؟ مادرگرانقدرش که ازغرب است.

آیا ماباید بطرف منجی بشریت برویم یا منجی بطرف ما؟ این راباید مباحث مهدویت و علم آینده نگری و غیره پاسخگو باشد.

آیادوران آخرالزمان است؟ راستی از زمان بعثت پیامیر اکرم(ص) یا غیبت امام و زمان معاصر؛ آخرالزمان است.

حضرت علامه سیدمحمدحسین طباطبائی می فرماید : مکان ظهور نشئه بین عالم دنیا و عالم برزخ است. یعنی منتظرظهور دراین عالم بااین وضعیت نباشید؟ بلکه درباره زمان و مکان و خصوصیات آن در علوم وحیانی بازخوانی کنید. آیا ایشان هم آدم غربی بود و با کربن درشرق می زیست.

 

هنوزاسرارهزارتوی سوره کهف برای آدم شرقی کشف نشده است ولی تعجب است که غرب درحال سرنگون چهاراسب به بسوی کهف می تازد.

اورا آموخته و علم کهف را به تکنولوژی تبدیل کرده و می کند.

سوره کهف چهارداستان وسناریو برای بشردارد وسه هجرت و تمامی داستان والدین بافرزندانشان. چقدر درد بزرگی است نفهمیدن فرزندان درمقابل پدرشان.

 

اگرچیزی نفهمیدی یا کمی متوجه شدی صبرکن ؛ در این عصرکرونائی برای بشریت که به جد آمده است تا ازبشرمعاصرکهف جدیدی بسازد و شما راخانه نشین کرده است تا شاید قدری بفهمی و چیزی که درجهان کهف می گذرد بدانی و انجام دهی ؛ بارها سوره کهف را باتامل و تفسیربخوان. اگربازنفهمیدی نگران نباش علمش را به اهلش و انجامش را به اهلش واگذارکن . زیرا دور یا زود شما با عصرجدید و آدم غربی مواجه خواهی شد و مقدماتش درحال اتفاق است.

  • رسول ملکیان اصفهانی

 

اشاره: عمر صد ساله داستان‌نویسی به معنای جدید و امروزی‌اش در ایران زمین ایجاب می‌کند که گنجینه‌ای از اطلاعات گوناگون، پیرامون موضوعات مختلف این عمر صد ساله پدید آید، تا آنچه را که شایسته و بایسته این مقطع تاریخی است، به سهولت به مخاطبان نشان دهد. گسترش داستان و رمان، سرآغاز ایجاد تحولات گوناگون در اوضاع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ... جامعه است. برای نشان دادن این تحولات و ثبت و ضبط رمانها و داستانهای زاییده یا ایجاد کننده این تحولات، بر نهادها و بنیادهای اهل فرهنگ است که با توجه به این گذشته نسبتا طولانی و با توجه به نبودن یک کتاب کامل و در خور شأن جامعه داستان‌نویسی کشور، طرح یک دایرةالمعارف بزرگ ادبیات داستانی پی‌ریزی شود. شناسه‌های کتابشناختی که در این مقاله معرفی خواهند شد، همه می‌توانند آغازی مناسب برای این طرح بزرگ باشند. قبل از ارائه شناسه‌ها توجه خوانندگان را به چند نکته جلب می‌کنم:1. در این مقاله تلاش پژوهشگران و همکاران بر آن بوده تا کتابشناسیهای ادبیات داستانی و یا دیگر منابع شبه کتابشناسی پدید آمده در فاصله زمانی قبل از انقلاب تا پایان سال 1384 را شناسایی و در هشت شکل خاص، طبقه‌بندی نمایند. این طبقه‌بندی به دلیل ساختار مشترک آن کتابها خواهد بود. در آینده ـ در مقاله‌هایی جداگانه، بعد از اینکه ساختار مشترک هر دسته را توضیح دادیم ـ به معرفی توصیفی و تحلیلی هر اثر نیز پرداخته خواهد شد و جا به جا اگر فرصتی هم به دست آید به سنجش آثار با هم در یک طبقه یا با طبقات دیگر دسته‌بندی شده، خواهیم پرداخت.

 

2. متاسفانه در بخش کتابشناسی هم مانند بخشهای فرهنگی دیگر، پراکنده کاریهای زیادی شده و می‌شود، و با وجود اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ـ به ظاهر ـ یک مرکز نیمه مستقل با عنوان «دفتر مطالعات ادبیات داستانی» دارد، هنوز این گونه کارها در سر در گمی کامل به سر می‌برند. برای تعالی بخشیدن به حرکتهای گوناگون ادبیات داستانی کشور در تمام زمینه‌ها، بنیادی بنیادین با ساختاری جامع و غیر قابل تغییر با هر تعویض مدیریتی لازم است تا در این زمینه با حضور کارشناسان معتبر و قابل قبول بانک اطلاعات گسترده‌ای در زمینه ادبیات داستانی، در همه شاخه‌های فنی و تخصصی آن، اعم از کتابشناسی، نقدشناسی، مأخذ شناسی، اثر شناسی (کمی و کیفی) و ... تشکیل شود تا بتواند پاسخگوی نیازهای پدید آورندگان و پژوهشگران عرصه ادبیات داستانی کشور باشد.

3. امروزه بر هر اهل پژوهشی روشن است که انجام کارهای اساسی در زمینه ادبیات داستانی با شرایط سخت و کند کتابخانه‌های ما، دشوار و نشدنی است. چه بسا تعداد انگشت شماری از کتابشناسیهای جامع رصد شده در این نوشتار، جز با حمایت خاص یک مرکز و یا یک نهاد فرهنگی و آن هم بیشتر به دلایل رفاقت و یا اعتبار علمی یک فرد تحقق پیدا نکرده است؛ مابقی پدید آورندگان این گونه آثار همواره در رنج بوده و با مشکلات تحمیلی دست و پنجه نرم کرده‌اند.

4. جا به‌جایی وظایف پدید آورندگان نیز، یکی دیگر از مشکلات این عرصه به شمار می‌آید: داستان نویسانی که کتابشناس می‌شوند (به دلیل امکاناتی که در اختیار دارند) و کتابشناسانی که به دلایل مختلف از انجام این گونه کارها پرهیز دارند.

به جرئت می‌توان گفت این گونه آثار که توسط افراد غیر متخصص کتابشناسی پدید آمده و به بازار نشر کتاب عرضه شده‌اند، جز اتلاف وقت، آن هم به کمک امکانات محل کار و یا حمایت یکی از اهالی قدرت در عرصه فرهنگ ثمره‌ای دیگر نداشته‌اند، الا اینکه به یک فهرست کتاب دست یافته باشند.

5.در این جا تعریف کتابشناسی، اندکی وسیع‌تر از تعریف معمولی گرفته شده و به تبع آن، دایرةمصداقهای آن گسترده‌تر است، علت اصلی این نگاه هم این نکته است که تمام انواع طبقه‌بندی که در این مقال ارائه شده، به نوعی می‌تواند به پژوهشگران ادبیات داستانی در شناخت هر چه بیشتر کتابهای داستانی در دوره‌های مختلف و فراز و فرودهای این مسیر از دوران قبل از مشروطه تاکنون،‌ کمک کند. پر روشن است همه اینها، هر کدام به نحوی، می‌توانند گنجینه غنی‌ای از منابعی باشند برای پژوهشگرانی که دیر یا زود قصد آن دارند تاریخ ادبیات داستانی ایران را در یک شکل فراگیر و حرکت جمعی و فراتر از تنگ نظری‌های بعضی از محققان کنونی که در کتابهایشان منعکس است، تدوین کنند. برخی از این کتابها فارغ از این که در کدام طبقه‌بندی جای می‌گیرند، از آن جهت که اطلاعات خوبی درباره نخستین داستان نویسان و آثارشان به دست می‌دهند، ارزشمندند و برخی به خاطر اینکه توانسته‌اند اطلاعات گسترده‌تری از کتابهای داستانی دوره‌های متفاوت ادبی ایران ارائه دهند، ارزشمند هستند. آنچه که نگارنده تا این تاریخ توانسته است شناسایی کند و آنها را در طبقه‌بندی خاص خودش جای دهد، تعداد کتاب و تعداد مقاله تا پایان سال 1384 است.

 

اول: کتابهای مختص کتابشناسی ادبیات داستانی به معنای عرف عمومی

1.کتابشناسی نقد کتاب؛ میهندخت معاصد؛ تهران: انجمن کتاب؛ 1356 (274 ص).

2.کتابشناسی داستان کوتاه ایران و جهان؛ فرشته مولوی؛ تهران: نیلوفر؛ 1371 (528 ص).

3.کتابشناسی داستانهای کوتاه و رمان جنگ در ایران؛ به کوشش حسین حداد؛ تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت فرهنگی بنیاد جانبازان؛ شهریور 1372 (272 ص).

4.فهرست داستانهای کوتاه درباره جنگ تحمیلی در مطبوعات ایران؛ تهیه و تدوین: دفتر مطالعات ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ تابستان 1372 (182ص).

5.کتابشناسی ادبیات داستانی ایران از آغاز تا سال 1370؛ دکتر یعقوب آژند؛ تهران: نشر آرمین؛ 1373 (212 ص).

6. کتابشناسی قصه‌های قرانی، پیامبران، ائمه و صحابه علیهم السلام؛ به کوشش واحد مطالعات و تحقیقات اسلامی سازمان اوقاف و امور خیریه؛ حسین حداد؛ تهران: اسوه؛ پاییز 1374 (712 ص).

7.قصص قرآن و تاریخ انبیا؛ کتابشناسی و مقاله‌شناسی؛ حسین فعال‌نژاد عراقی؛ تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 1374 (؟ ص).

8. کتابشناسی رمان و مجموعه داستان مترجم؛ زیر نظر مهدی افشار به کوشش فاطمه کنارسری؛ تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 1377 (جلد اول: 720ص)، (جلد دوم: 746 ص).

9.کتابشناسی داستانهای انقلاب 1377 ـ 1357؛ قاسمعلی فراست و سیده زهرا مدنی؛ تهران: موسسه چاپ و نشر عروج وابسته به معاونت هنری موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ 1384 (480 ص).

 

دوم: کتابشناسیهایی که در مجلات و یا گاهنامه‌های ادبی به چاپ رسیده است

1.کتابشناسی تحلیلی؛ غلامرضا منفرد و پیروز قاسمی.

قلمرو ادبیات کودکان؛ ش. 9؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: حوزه هنری؛ 1375 (ص 8ـ 126).

2.کتابشناسی تحلیلی: کتابهای منتشر شده در پاییز 1372؛ غلامرضا منفرد و پیروز قاسمی قلمرو ادبیات کودکان؛ ش. 10؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: حوزه هنری؛ 1375 (ص 79 ـ 99).

3. کتابشناسی تحلیلی؛ واحد بررسی کتاب دفتر هنر و ادب کودک و نوجوان.

قلمرو ادبیات کودکان؛ ش؟، به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1368 (ص49 ـ 56).

4.کتابشناسی تحلیلی بهار 1372؛ غلامرضا منفرد و پیروز قاسمی.

قلمر ادبیات کودکان؛ ش. 8؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: حوزه هنری؛ 1378 (ص101-111)

5.کتابشناسی تحلیلی؛ بخش بررسی کتاب کودک واحد ادبیات حوزه هنری.

قلمر ادبیات کودکان؛ ش.5؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1369 (ص1 تا 56).

6. کتابشناسی تحلیلی؛ غلامرضا منفرد و پیروز قاسمی.

قلمرو ادبیات کودکان؛ ش.7؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: حوزه هنری؛ 1373 (ص 97 ـ 134)

7.کتابشناسی توصیفی ادبیات کودکان و نوجوانان؛ واحد کتاب دفتر.

قلمرو ادبیات کودکان؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ بهار 1378 (ص 39 ـ 46).

8.کتابشناسی تحلیلی؛ محمد میرکیانی؛ محمدرضا بایرامی و ...

قلم و ادبیات کودکان؛ ش.6؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ زمستان 1370 (ص 85 ـ 102)

9.کتابشناسی توصیفی؛ واحد بررسی دفتر هنر و ادب کودک و نوجوان.

قلمرو ادبیات کودکان؛ ش.1؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ بهار 1366 (ص 52-68).

10.کتابشناسی توصیفی کتابهای کودکان و نوجوانان؛ واحد بررسی کتاب دفتر قلمرو ادبیات کودکان؛ ش.2؛ به کوشش رضا رهگذرد؛ تهران: حوزه هنری؛ بهار 1366 (ص 105 ـ 114).

11.کتابشناسی تحلیلی کتابهای مناسب کودکان و نوجوانان، پویش؛ دوفصلنامه ویژه بررسی هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان؛ ش.4؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ بهار و تابستان 1374 (130-142).

12.سهم مجلات رشد در ادبیات مقاومت؛ محمدجواد ساوجی‌پور.

سالنامه رشد؛ ش.1؛ به کوشش حسین حداد، محمد ناصری و محمد حمزه‌زاده؛ تهران؛ دفتر انتشارات کمک آموزشی؛ بهار 1378 (ص 152ـ162).

13.فرهنگ داستان نویسی جنگ کودکان و نوجوانان؛ به کوشش حسین حداد؛ پویش؛ دو فصلنامه ویژه بررسی هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان، ش.5، به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ پاییز و زمستان 1374؛ (ص 186 ـ 190).

14.فرهنگ داستان نویسان جنگ در مجلات کودکان و نوجوانان؛ پویش؛ دو فصلنامه ویژه بررسی هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان؛ ش.5؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ پاییز و زمستان 1374 (ص 200 ـ 209)

15. کتابشناسی تحلیلی کتابها، مناسب؛ زهرا احمدی، طیبه علمایی و ...؛ پویش؛ دو فصلنامه ویژه بررسی هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان؛ ش.5؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ پاییز و زمستان 1374 (ص 242 ـ 265).

16.کتابهای مذهبی در آینه انتخاب کتاب سال مراکز فرهنگی؛ حسین حداد؛ درباره ادبیات و هنر دینی. ش.1؛ به کوشش حسین حداد و ناهید سلمانی؛ تهران: پژوهشگاه ادب و هنر دینی و انتشارات نیستان؛ 1381 (ص 330 ـ 340).

17. فرهنگ نویسندگان داستانهای عاشورایی، گروه سنی کودک و نوجوان و بزرگسال؛ حسین حداد؛ درباره ادبیات و هنر دینی؛ ش.1؛ به کوشش حسین حداد و ناهید سلمانی؛ تهران: پژوهشگاه ادب و هنر دینی و انتشارات نیستان؛ 1381 (ص 452 ـ 458).

18.کتابشناسی تحلیلی کتابهای مذهبی کودکان و نوجوانان؛، زهرا احمدی و ...؛ پویش؛ ادبیات دینی کودکان و نوجوانان؛ ش.6؛ به کوشش رضا رهگذر؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ بهار 1377 (ص 241 ـ 256).

19.کتابشناسی مصطفی رحماندوست؛ حسین حداد؛ گلچهر: چهره‌های معاصر ادبیات کودکان و نوجوانان؛ به کوشش حسین حداد؛ تهران: قدیانی (بنفشه؛ 1371 (ص 37 ـ 75).

20.کتابشناسی رضا رهگذر؛ حسین حداد؛ گلچهر: چهره‌های معاصر ادبیات کودکان و نوجوانان به کوشش حسین حداد؛ تهران: قدیانی (بنفشه)؛ 1371 (ص 187 ـ 237).

21.کتابشناسی فریدون عموزاده خلیلی؛ حسین حداد؛

گلچهر: جهره‌های معاصر ادبیات کودکان و نوجوانان؛ به کوشش حسین حداد؛ تهران: قدیانی (بنفشه) 1371 (ص 345 ـ 390).

22.مروری بر رمان‌های جنگی ایالات متحده آمریکا؛ ناصر نراقی؛ ادبیات داستانی؛ ش. 12، س.اول؛ ویژه داستان جنگ؛ تهران: حوزه هنری؛ مهر 1372، (ص 1-19 وسط مجله).

23.اطلاعیه، فراخوان عمومی دبیرخانه سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان؛ معاونت فرهنگی بنیاد جانبازان؛ ادبیات داستانی؛ س. 2، ش.19؛ ویژه ادبیات داستانی افغانستان؛ به کوشش زهرا زواریان؛ تهران: حوزه هنری؛ اردیبهشت 1373 (ص 57 ـ 59).

24. کتابشناسی قصه‌های انقلاب؛ حسین حداد؛ ادبیات داستانی؛ س.3، ش. 28 و 29؛ ویژه ادبیات انقلاب اسلامی؛ به کوشش شورای سردبیری؛ تهران: حوزه هنری؛ بهمن و اسفند 1373 (ص 44 ـ 55).

25. قصه‌های انقلاب در آینه آمارها و نمودارها؛ حسین حداد؛ ادبیات داستانی؛ س. 3، ش. 28 و 29؛ ویژه ادبیات انقلاب اسلامی؛ به کوشش شورای سردبیری؛ تهران: حوزه هنری؛ بهمن و اسفند 1373 (ص 56 ـ 103).

26.سیر داستان‌نویسی و رمان‌نویسی در سال 1373؛ حسین حداد؛ ادبیات داستانی؛ س. 3، ش.31 و 32، به کوشش شورای سردبیری؛ تهران؛ حوزه هنری؛ اردیبهشت و خرداد 1374 (ص 3).

27.فرهنگ‌داستان نویسان؛ مترجمان و منتقدان ادبیات داستانی در ایران؛ حسین حداد؛ ادبیات داستانی؛ س.3‌، ش. 34؛ به کوشش شورای سردبیری؛ تهران، حوزه هنری؛ مرداد 1374 (ص 70 ـ 73).

28.فرهنگ داستان نویسان زن در ایران (قسمت اول: بعد از انقلاب)؛ م. ح. ساوجی، ناهید سلمانی و مژگان تیرگر؛ ادبیات داستانی؛ س. چهارم، ش. 38؛ به کوشش شورای سردبیری ؛ تهران: حوزه هنری؛ اسفند 1374 (ص 3 ـ 7).

29.داستانهای علمی ـ تخیلی از نگاه کتابشناسی، حسین حداد و داوود ساکت؛ ادبیات داستانی؛ س. چهارم، ش. 39، یعقوب آژند و راضیه تج‍ّار؛ تهران: حوزه هنری؛ بهار 1375 (ص 164 ـ 179).

30.کتابشناسی داستان‌نویسان زن؛ م.ح ساوجی، منیژه شاعرا، ناهید سلمانی و مژگان تیرگر؛ ادبیات داستانی، س. 4، ش. 40؛ یعقوب آژند و راضیه تج‍ّار؛ تهران؛ حوزه هنری؛ تابستان 1385 (ص 178 ـ 181).

31. فرهنگ داستان‌نویسان جهان؛ یعقوب آژند.

ادبیات داستانی؛ س، پنجم، ش. 41؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران؛ حوزه هنری؛ پاییز 1375 (ص158 ـ 172).

32. فرهنگ داستان نویسان جهان؛ یعقوب آژند

ادبیات داستانی؛ س، پنجم، ش. 42، راضیه تجار و یعقوب آژند، تهران: حوزه هنری؛ بهار 1376 (ص 170 ـ 180).

33. فرهنگ داستان نویسان جهان؛ یعقوب آژند؛

ادبیات داستانی؛ س. پنجم، ش. 43؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری؛ تابستان 1376 (ص 156 ـ 165).

34. فرهنگ داستان نویسان جهان؛ یعقوب آژند؛

ادبیات داستانی؛ س. 5، ش. 44؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران؛ حوزه هنری؛ پاییز 1376 (ص 168 ـ 182).

35. فرهنگ داستان نویسان جهان؛ یعقوب آژند؛

ادبیات داستانی؛ س. پنجم، ش. 45؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری؛ زمستان 1376 (ص 150 ـ 157).

36. فرهنگ داستان نویسان جهان؛ یعقوب آژند؛

ادبیات داستانی؛ س. پنجم، ش. 46؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری؛ بهار 1377 (ص 154 ـ 161).

37. فرهنگ داستان نویسان جهان؛ یعقوب آژند؛

ادبیات داستانی؛ س. پنجم، ش. 47؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری؛ تابستان 1377 (ص 126 ـ 134).

38. درگذشتگان اهل داستان؛ جواد کامور بخشایش؛

ادبیات داستانی؛ س. هفتم، ش. 51؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری؛ تابستان و پاییز 1378 (ص 197 ـ 213).

39. فرهنگ نویسندگان قصه‌های انقلاب؛ حسین حداد، فاطمه زینلی و لیلا عبدلی.

ادبیات داستانی؛ س. هفتم، ش. 51؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری؛ تابستان و پاییز 1378 (ص 222 ـ 231).

40. فرهنگ داستان نویسان ایران (1377 ـ 1357 ش) حسین حداد، ناهید سلمانی و ...؛ ادبیات داستانی؛ س. هفتم، ش. 51 ؛ راضیه تجار و یعقوب آژند؛ تهران: حوزه هنری، تابستان و پاییز 1378 (ص 226 ـ 255).

41. یکصد و هفده رمان خواندنی برای جوانان؛ گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛

ادبیات داستانی؛ س. یازدهم، ش 72؛ محمدرضا سرشار، احمد شاکری؛ تهران: حوزه هنری؛ شهریور 82 (ص 39).

42. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در زمستان 1373؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 1، س. 1؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ 1374 (ص 126 ـ 159).

43. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در بهار 74؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 2، س. 1، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ پاییز 1374 (ص 111 ـ 139).

44. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در تابستان 74؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 3، س. 1، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ زمستان 1374 (ص 160 ـ 128).

45. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در پاییز 74؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 4، س. 1، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ بهار1375 (ص94 ـ 116).

46. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در زمستان 74؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 2، س. 1، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ تابستان 1375 (ص 104 ـ 128).

47. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در بهار 75؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 6، س. 2، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ پاییز 1375 (ص 96 ـ 117).

48.کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در تابستان 1375؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 7، س. 2، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ زمستان 1375 (ص 101 ـ 131).

49. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در پاییز 1375؛ به کوشش غلامرضا منفرد؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 8، س. 2، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ بهار 1376 (ص 104 ـ 123).

50. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در زمستان 1375؛ به کوشش غلامرضا منفرد؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 9، س. سوم، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ تابستان 1376 (ص 115 ـ 137).

51. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در بهار 1376؛ به کوشش غلامرضا منفرد؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 10، س. سوم، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ پاییز 1376 (ص 99 ـ 132).

52. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در تابستان و پاییز 1376؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 11 و 12، س. سوم، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ زمستان 1376 و بهار 1377 (ص 152 ـ 194).

53. کتابشناسی تحلیلی کتابهای منتشر شده در زمستان 1376؛ شورای بررسی کتاب پژوهشنامه؛ پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 13، س. چهارم، به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ تابستان 1377 (ص 125 ـ 142).

54. ادبیات مذهبی کودکان و نوجوانان در آینه آمارها و نمودارها (قسمت اول)؛ به کوشش حسین حداد، ناهید سلمانی، مریم ترقی و ... .

پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 17، س. پنجم؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ زمستان 1378 (ص 52 ـ 62).

55. ادبیات مذهبی کودکان و نوجوانان در آینه آمارها و نمودارها (قسمت دوم)؛ به کوشش حسین حداد و ...

پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 18، س. پنجم؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: افق؛ زمستان 1378 (ص 78 ـ 87).

56. نمایه نقد ادبیات کودکان و نوجوانان؛ حسین حداد، مژگان تیرگر، مینا ذاکرشهرک و ... پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان؛ ش. 5، س. دوم، به کوشش مهدی حجوان؛ تهران: افق؛ بهار 1376 (ص 48 ـ 73).

57. کتابشناسی آثار کودکان و نوجوانان در موضوع زندگانی و سخنان علی (ع)؛ فاطمه زهراحمدی؛ کتاب ماه کودک و نوجوان؛ ش. 38، س. چهارم؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: خانه کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 30 آذر 1379 (ص 54 ـ 55).

58. کتابشناسی بررسی آثار و زندگی صمد؛ آرزو انواری؛

کتاب ماه کودک و نوجوان؛ ش. هفتاد و دو، س. ششم؛ به کوشش مهدی حجوانی؛ تهران: خانه کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 30 مهر 1382 (ص 226 ـ 227).

 

سوم: فرهنگ داستان نویسان

1. فرهنگ داستان نویسان ایران؛ حسن عابدینی؛ تهران: تهران دبیران؛ بهار 1369 (ص 178).

2. فرهنگ داستان نویسان ایران از آغاز تا امروز (نسخه جدید)؛ حسن عابدینی؛ تهران: موسسه انتشارات فرهنگ کاوش؛ زمستان 1374 (ص 254).

3. نویسندگان پیشرو ایران از مشروطیت تا سال 1350؛ محمدعلی سپانلو؛ تهران: موسسه انتشاراتی نگاه 1374 (ص 312).

4. زنان داستان نویس در ایران؛ به کوشش محمدباقر نجف‌زاده بار فروش م. روجا؛ تهران: نشر روجا؛ 1375 (ص 259).

5. پیشکسوتهای داستان کوتاه؛ جمال میرصادقی؛ تهران: موسسه انتشاراتی نگاه؛ 1378 (ص 280).

6. نویسندگان پیشگام در داستان نویسی امروز ایران؛ علی اکبر کسمایی؛ تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران؛ 1363 (ص 221).

7.فرهنگ جلال آل احمد؛ مصطفی زمانی‌نیا؛ تهران: رواق؛ 1362 .

 

چهارم: کتابهای ویژه تحلیل ادبیات داستانی

1. صد سال داستان نویسی در ایران؛ حسن عابدینی؛ جلد اول (ویژه 1253 ـ 1342)؛ تهران: تندر؛ 1368 (ص 336).

2. صد سال داستان نویسی در ایران؛ حسن عابدینی؛ جلد دوم (ویژه 1342 تا 1357)؛ تهران: تندر؛ 1368 (ص 435).

3.صد سال داستان نویسی در ایران؛ حسن عابدینی؛ جلد سوم (ویژه 1357 تا 1370)؛ تهران: نشر چشمه؛ 1377 (ص 537).

4. ادبیات داستانی در ایران و ممالک اسلامی؛ ترجمه و تدوین دکتر یعقوب آژند؛ تهران: نشر آرمین؛ 1373 (ص 192).

5. سیری در کانون نویسندگان ایران؛ مسلم نجفی؛ قم: بوستان کتاب؛ 1383 (ص 240).

6. درآمدی بر ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ فریدون اکبر شلدره‌ای؛ تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بهار 1382 (ص 268).

7. کالبد شکافی رمان فارسی؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: سوره مهر؛ 1383 (ص 512).

8. در مسیر تندباد (بررسی 20 سال ادبیات داستانی دفاع مقدس ویژه کودکان و نوجوانان)؛ محمدرضا سرشار؛ تهران: پیام ازادی با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس؛ 1381 (ص 436).

9. موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی؛ محمود دولت‌آبادی؛ تهران: ؟؟ ؛ 1353 (ص ؟).

10. ماهم مردی هستیم؛ محمود دولت‌آبادی؛ تهران: ؟؟؛ 1368 (ص ؟).

11. ناگزیری و گزینش هنرمند؛ تهران: 1357.

12.بازآفرینی واقعیت؛ محمدعلی سپانلوغ تهران: انتشارات نگاه؛ 1368 (ص؟).

13. بررسی قالبهای ادبی معاصر؛ محمدحسین عباسپور تمیجانی؛ تهران: انتشارات گوتنبرگ؛ ‍‍]بی تا]

14. سرچشمه‌های داستان کوتاه فارسی، کریستف بالایی و میشل کویی پرسی؛ ترجمه احمد کریمی حکاک؛ تهران: انتشارات پاپیروس؛ 1366.

15. پیدایش رمان فارسی؛ کریستف بالایی ترجمه، مهوش قدیمی. نسرین خطاط؛ تهران: انتشارات معین؛ 1377.

16. تصویر زن در ده سال داستان نویسی انقلاب اسلامی؛ زهرا زواریان؛ تهران: حوزه هنری؛ 1370 (ص 99).

 

پنجم: کتابهای ویژه نقد و بررسی داستان کوتاه و رمان:

این گونه کتابها به چند دسته تقسیم می‌شود:

الف) نقد چند رمان مشخص

1. گفت‌و شنود: بررسی و شناخت ادبیات کودک و نوجوان؛ علیرضا حافظی؛ تهران: نشر شمع؛ زمستان 1368 (ص 95).

2. ذهنیت و زاویه دید در نقد و نقد ادبیات داستانی؛ علی حائری؛ تهران: کوبه؛ پاییز 1369 (ص 197).

3. نیم نگاهی به هشت سال قصه جنگ؛ رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1370 (ص 300).

4. منظری از ادبیات داستانی پس از انقلاب؛ محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) تهران: پیام آزادی؛ 1375 (ص 328).

5. به سوی داستان‌نویسی بومی؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: حوزه هنری؛ 1376 (ص 454).

6. ورود نویسنده به ساخت داستان و خروج شخصیت‌ها از آن؛ محمدرضا سرشار (رهگذر)، مشهد: آستان قدس رضوی؛ شرکت به نشر؛ 1380 (ص 411).

7. بازتاب؛ احمد شاکری؛ تهران: مرکز تحقیقات اسلامی جانبازان مهر 1383 (ص 200).

8. تفنگ و ترازو: نقد و تحلیل رمانهای جنگ؛ بلقیس سلیمانی؛ تهران: نشر روزگار؛ 1380 (ص 303).

9. از زمینه تا درونمایه: بررسی عناصر هفتگانه آثار ادبی در هفت اثر داستانی کوتاه از نویسندگان ایرانی؛ جمشید خانیان؛ تهران: سوره مهر (وابسته به حوزه هنری) دفتر ادبیات و هنر مقاومت؛ 1383 (ص 372).

10. جنگی، داشتیم. داستانی داشتیم: تحلیل و بررسی 14 عنوان کتاب داستان نشر صریر؛ کامران پارسی‌نژاد؛ تهران: نشر صریر؛ 1384 (ص 316).

 

ب) کتابهایی که تلفیقی از مباحث داستان و نقد هستند (تالیف ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال).

1. بیایید ماهیگیری بیاموزیم؛ رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1366 (ص 188).

2. و اما بعد... چند و چونی در ادبیات کودکان و نوجوانان؛ رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1366 (ص 200).

3. نگاهی به ادبیات کودکان قبل و بعد از انقلاب ـ جلد اول؛ رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1368 (ص 204).

4. نگاهی به ادبیات کودکان قبل و بعد از انقلاب ـ جلد دوم؛ رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1368 (ص 176).

5. چشم در چشم آینه: چند نقد و یک گفتار؛ تهران: امیر کبیر؛ 1369 (ص 140).

 

ج) کتابهایی که به نقد و تحلیل آثار یک نویسنده پرداخته است:

1.نقد آثار غلامحسین ساعدی؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران:؟ 1357.

2. نقد آثار صادق چوبک؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: کانون تحقیقات اقتصادی و اجتماعی پازند؛ 1353 (108ص).

3.نقد آثار محمدعلی جمالزاده؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: چاپار؛ 1356 (197ص).

4. کند و کاوی در آثار صمد بهرنگی؛ عباس ارام؛ تهران: موسسه مطبوعاتی عطایی؛ [بی تا] (112ص).

5. نقد آثارم. ا. به‌آذین؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: چاپار؛ 1357 (272ص).

6. نقد آثار صادق هدایت؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: سپهر؛ 1357 (212ص).

7. نقد آثار بزرگ علوی؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: فرزانه؛ 1358 (236ص).

8. میعاد با جلال؛ مهرزاد جهانی؛ تهران: ؟؛ 1362

9. یادنامه جلال آل احمد؛ علی دهباش؛ تهران: ؟؛ 1367.

10. نامه‌های جلال آل احمد؛ علی دهباش؛ تهران: ؟؛ 1367.

11. کینه ازلی؛ نقد دو اثر از دکتر رضا براهنی؛ ابراهیم حسن بیگی؛ تهران: برگ؛ 1367 (126ص).

12. پیش از آنکه سرها بیفتند: نقدی بر کتاب رازهای سرزمین من، براهنی رضا رهگذر؛ تهران: حوزه هنری؛ 1368 (302ص).

13. نقد آثار جلال آل احمد؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: نشر ژرف؛ 1371 (272ص).

14. صمد آن گونه که بود؛ نقد آثار صمد بهرنگی؛ رضا رهگذر؛ تهران: برگ؛ 1372 (232ص).

15. نقد و تفسیر آثار صادق هدایت؛ محمدرضا قدیانی؛ تهران: نشر ژرف؛ 1372 (208ص).

16. نقد و تحلیل گزیده داستانهای سیدمحمدعلی جمالزاده؛ کامران پارسی‌نژاد؛ تهران نشر روزگار؛ 1381 (520ص).

17. یادبود نامه صادق هدایت؛ حسین قائمیان؛ تهران: امیرکبیر؛ 1336 (256ص).

18. بررسی آثار صادق هدایت از نظر روانشناسی؛ سروش آبادی؛ تهران: ابن سینا؛ 1338 (46ص).

19. سرگذشت و کار جمالزاده؛ مهرداد مهرین؛ تهران: معرفت؛ 1342 (336ص).

20. نظرات نویسندگان بزرگ درباره صادق هدایت و آثار او؛ حسن قائمیان؛ تهران: پرستو؛ 1343.

21. بحث کوتاهی درباره صادق هدایت و آثارش؛ رحمت مصطفوی؛ تهران: امیرکبیر؛ 1350 (196ص)

22. صمد جاودانه شد؛ علی اشرف درویشیان؛ تهران: توپ؛ 1352 (52ص).

23. صادق هدایت و روانکاوی آثارش؛ محمد ابراهیم شریعتمداری؛ تهران: پیروز؛ 1354 (173ص).

24. شیادیهای ادبی و آثار صادق هدایت؛ حسن قائمیان؛ به اهتمام سعید قاسمیان؛ تهران: [بی تا]؛ 1354.

25.نقد بر دو نوشته صمد بهرنگی؛ محمد باقر صدری؛ تبریز: [بی تا]؛ 1357 (43ص).

26. نگاهی به آثار علی اشرف درویشیان؛ گلباخی؛ تهران: کار؛ 1359 (167ص).

27. قلم و اندیشه جلال آل احمد در ساخت تحقیق و نگارش؛ قاسم صافی؛ تهران: گسترده؛ 1364 (75- 84ص).

28.صادق هدایت در گذر زمان؛

موسی الرضا طایفی؛ تهران: ایمان؛ 1372 (240ص).

29. مرگ رنگ؛ نقد و بررسی رمان سمفونی مردگان عباس معروفی؛ الهام مویزانی؛ تهران: روشنگران؛ 1372 (176ص).

30. صادق هدایت از افسانه تا واقعیت؛ محمد علی همایون کاتوزیان و فیروزه مهاجر؛ تهران: طرح‌نو؛ 1372 (400 ص).

31. سهم صمد: نقد کتاب قصه‌های بهرنگ؛ اسد بهرنگی؛ تهران: بهرنگی؛ 1377.

32. صمد بهرنگ افسانه‌ای که ناتمام ماند؛ حمید تبریزی؛ تبریز: نشر کاوه؛ 1357.

33. صمد جاودانه شد؛ علی اشرف درویشیان؛ تهران: توپ، 1349.

34. یادمان صمد بهرنگی؛ علی اشرف درویشیان؛ تهران: کتاب و فرهنگ؛ 1380.

35. یادمان جلال آل احمد؛ مهدی کاموس؛ تهران: دفتر مطالعات ادبیات داستان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 1381.

36. کتابشناسی صادق هدایت؛ محمد گلبن؛ تهران: انتشارات طوس؛ 1354.

 

د. کتابهایی که به نقد داستانهای خارجی اختصاص دارد:

1. جهان داستان: چهارده داستان کوتاه با شرح و تفسیر؛ جمال میر صادقی؛ تهران: نشر نارون (374ص).

2. درباره رمان و داستان کوتاه؛ سامرست موام، ترجمه کاوه دهگان؛ تهران: امیر کبیر؛ 1346 (380ص).

3. نقد آثار و اندیشه‌های داستان نویسان بزرگ غرب؛ عبدالعلی دستغیب؛ تهران: نشر پیام امروز؛ 1377 (ص288).

4. جهان مدرن و ده نویسنده بزرگ؛ مالکوم برادبری؛ ترجمه فرزانه قوجلو؛ تهران: نشر چشمه؛ 1377 (ص363).

5. داستان و نقد داستان؛ جلد اول، گزیده و ترجمه احمد گلشیری؛ تهران: نشر جی [جی نشر سپاهان]؛ 1368 ( 537ص).

6. داستان و نقد داستان؛ جلد دوم، گزیده و ترجمه احمد گلشیری؛ تهران: نشر نگاه؛ 1370 ( 538ص).

7. داستان و نقد داستان و کارگاه نقد؛ جلد سوم، گزیده و ترجمه احمد گلشیری؛ تهران: نگاه؛ 1376 (520 ص).

8. داستان و نقد داستان و کارگاه نقد؛ جلد چهارم، گزیده و ترجمه احمد گلشیری؛ تهران: نشر نگاه؛ 1378 (434 ص).

 

ششم: ویژه ثبت و ضبط همه گونه‌های ادبی و کتابشناسیهای عمومی و زندگینامه‌ها:

1. کتابشناسی توصیفی جنگ تحمیلی؛ سید هدایت‌ا... جبلی؛ تهران: معاونت فرهنگی تبلیغات جنگ؛ 1370 (212 ص).

2. کتابشناسی دفاع مقدس (1381 ـ 1359)؛ به اهتمام فیروزه برومند؛ تهران: موسسه انتشاراتی قدیانی و نشر صریر؛ 1384 جلد اول (678 ص)، جلد دوم (858 ص).

3. از صبا تا نیما؛ یحیی آرین‌پور؛ تهران: انتشارات زوار؛ 1350.

4.ادبیات نوین ایران ترجمه دکتر یعقوب آژند؛ تهران: امیرکبیر؛ 1363 (؟ص).

5. کتابشناسی نمایشی؛ احمد ارمغانی؛ تهران: ؟.

6. کتابشناسی ده ساله 1332 تا 1342؛ ایرج افشار و حسین بنی آدم؛ تهران: انجمن کتاب؛ 1346.

7. فرهنگ سینمای ایران؛ جمال امید؛ تهران: نگاه؛ 1367.

8. کتابشناسی موضوعی ایران (سالهای 48-1343)؛ حسین بنی آدم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ 1352.

9. کتابشناسی تئاتر و سینما؛ شیرین خالقی؛ تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا؛ 1355.

10. سیمای رویا پردازان ایران؛ محمد تهامی‌نژاد؛ تهران: عکس معاصر؛ 1365.

11. اعتلای رمان نویسی در ایران؛ محمدعلی سپانلو، تهران: کتاب جمعه؛ 1358.

12. الذریعه الی تصانیف الشیعه؛ شیخ آغا بزرگ طهرانی؛ ؟: موسسه طبع و نشر آستان قدس رضوی؛ 1405 ه.ق.

13. کتابشناسی ملی ایران؛ به کوشش کتابخانه ملی ایران؛ تهران: انتشارات کتابخانه ملی ایران.

14. مولفین کتب چاپی فارسی و عربی از آغاز چاپ تاکنون؛ خانبابامشار؛ 6 جلد؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

15. فهرست کتابهای چاپی فارسی (از آغاز تا پایان سال 1345)؛ خانبابامشار؛ تهران بنگاه ترجمه و نشر کتاب؛ 1352.

16. فهرست موضوعی کتب و مقالات درباره زن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ تهران: اداره کل انتشارات و تبلیغات وزارت ارشاد؛ بهار 1366.

17. از نیما تا روزگار ما؛ یحیی آرین‌پور؛ تهران: ردشوار؛ 1376 ج 2.

18.زنان سخنور (دوره سه جلدی؛ مشیر سلیمی؛ تهران: موسسه مطبوعاتی، علی‌اکبر علمی؛ 7- 1335

19. شناخت ادبیات امروز؛ محمد استعلامی؛ تهران: 1349.

20. به عبارت دیگر؛ نجف دریابندری؛ تهران: ؟ 1363.

21. درآمدی بر ادبیات معاصر ایران؛ محمود عبادیان؛ تهران گهرنشر؛ 1371.

22. دایره‌المعارف فارسی؛ غلامحسین مصاحب؛ تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی وابسته به انتشارات امیرکبیر؛ ج. 1، 1345، ج. 2 1356.

23. درباره احمد شاملو؛ سیدعبدالجواد موسوی؛ تهران: کتاب صبح؛ مرداد 1375.

24. نامه کانون نویسندگان ایران؛ تهران: انتشارات آگاه؛ بهار 1358.

25. در عین حال؛ نجف دریابندری؛ تهران:؟ ؛ 1368.

26. در پیرامون ادبیات؛ محمدعلی سپانلو؛ تهران، انتشارات گام؛ 1353.

27. زندگی و آثار صادق هدایت؛ بدون ذکر نام نویسنده؛ تهران: مجید، 1357.

28. فضل‌ا... مهتدی؛ رضا رهگذر؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ 1373 ( 104ص).

29. زندگی و آثار مهدی آذریزدی؛ با مقدمه رضا رهگذر و حسین حداد؛ تهران؛ تهران: حوزه هنری؛ 1375 (159ص).

30. دوره 20 جلدی کتاب کارنامه نشر: مجموعه کتابشناسی بیست سال جمهوری اسلامی ایران؛ زیر نظر احمد مسجد جامعی؛ تهران: خانه کتاب؛ 1378.

31. کتابشناسی کتاب شناسیها؛ علی اکبر آقا بخشی و محمد تقی مهدوی، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، مراکز اسناد و مدارک علمی؛ 1363 (107 ص).

32. زندگی و مرگ صمد بهرنگی؛ اسماعیل جمشیدی؛ تهران: موسسه مطبوعاتی عطایی؛ 1357

33. سید مهدی شجاعی (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: روزگار؛ 1378 (112ص).

34. حسین فتاحی (چهره ادبیات کودک و نوجوان)؛ سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: روزگار؛ 1378 (120ص).

35. امیر حسین فردی (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ ناهید سلمانی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (124 ص).

36. محمد میرکیانی (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ حسین شیخ رضایی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1371 (157 ص).

37. فریبا کلهر (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ شهره کائدی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (151ص).

38. هوشنگ مرادی کرمانی (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ مظفر سالاری و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (170ص).

39. فریدون عموزاده خلیلی (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ روح‌ا... مهدی پور عمرانی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1378 (138ص).

40. محمدکاظم مزینانی (چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان)؛ محمدعلی دهقانی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (102ص).

41. افسانه شعبان‌نژاد (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ فاطمه سالاروند و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (128ص).

42. شکوه قاسم‌نیا (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛منوچهر علی‌پور و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (128ص).

43. محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ سیدمحمد سادات اخوی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (142ص).

44. مصطفی رحماندوست (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ پدرام پاک آئین و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (128ص).

45. محمدرضا یوسفی (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛زهرا شیرازی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (136ص).

46. اسدا... شعبانی (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ ناهید معتمدی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (127 ص).

47. محمد عزیزی (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ روح‌ا... مهدی‌پور عمرانی؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (135 ص).

48. داوود غفارزادگان (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ علی ربیعی وزیری و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1380 (104 ص).

49. جعفر ابراهیمی (شاهد) (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ حدیث نور غلامی و سیدعلی کاشفی خوانساری؛ تهران: نشر روزگار؛ 1380 (143ص).

50. قیصر امین‌پور، افشین اعلا و ناصر کشاورز (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛روح‌ا... مهدی پورعمرانی؛ تهران: نشر روزگار ؛ 1379 (120ص).

51. محمدرضا بایرامی، شهرام شفیعی و فرهاد حسن‌زاده (چهره‌های ادبیات کودکان و نوجوانان)؛ روح‌ا... مهدی پورعمرانی؛ تهران: نشر روزگار؛ 1379 (128 ص).

52. از حوالی دیروز: یادمانی از مهدی آذریزدی؛ پیر نیک اندیش ادبیات کودکان و نوجوانان اسدا... شکرانه؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1380 (116 ص).

 

هفتم) کتابشناسی ویژه ادبیات کودک و نوجوان

1. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران؛ به کوشش کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (جلد اول)؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1362 (557 ص).

2. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1363؛ به کوشش کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری (جلدو دوم)؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1373 (427 ص).

3. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1364 (جلد سوم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1373 (495 ص).

4. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1365 (جلد چهارم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1376 (448 ص).

5. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1366 (جلد پنجم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1376 (374 ص).

6. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1367 (جلد ششم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1379 (484 ص).

7. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1368 (جلد هفتم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1379 (814 ص).

8. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1369 (جلد هشتم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1381 (913 ص).

9. فهرست مقالات و نوشته‌های مربوط به کودکان و نوجوانان در مطبوعات ایران 1370 (جلد نهم)؛ تهران: کانون پرورش فکری؛ 1381 (1221 ص).

10.فهرستگان کودک و نوجوان؛ تهیه و تنظیم شفیقه خدایار محبی؛ (جلد اول 1372 ـ 1358)؛ تهران؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1378 (692 ص).

11. فهرستگان کودک و نوجوان؛ تهیه و تنظیم شفیقه خدایار محبی؛ (جلد دوم 1375 ـ 1373)؛ تهران؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1378 (226 ص).

12. فهرستگان کودک و نوجوان؛ تهیه و تنظیم شفیقه خدایار محبی؛ (جلد سوم 1378 ـ 1376)؛ تهران؛ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1384 (320 ص).

13.کتابشناسی توصیفی کتابهای کودکان و نوجوانان (جلد اول 1371 ـ 1357)؛ گردآورندگان: فرزانه طاهری قندهاری، شهرزاد طاهری لطفی و میترا طاهری لطفی؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1374 (622 ص).

14. کتابشناسی توصیفی کتابهای کودکان و نوجوانان (جلد دوم)؛ گردآورندگان: فرزانه طاهری قندهاری، شهرزاد طاهری لطفی و میترا طاهری لطفی؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1374 (613 ص).

15. کتابشناسی توصیفی کتابهای کودکان و نوجوانان (جلد سوم)؛ گردآورندگان: فرزانه طاهری قندهاری، شهرزاد طاهری لطفی و میترا طاهری لطفی؛ تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 1374 (553 ص).

16. ادبیات کودکان و نوجوانان در عصر پهلوی؛ نسرین دخت و عماد خراسانی؛ تهران: مرکز تحقیقات؛ 1355.

17. بیست سال تلاش؛ کند و کاوی در اهداف و فعالیتهای شورای کتاب کودک از 1341 تا 1361؛ محمد دیدار؛ تهران: حوزه هنری؛ 1367 (294 ص).

18. ادبیات کودکان و نوجوانان سال سوم دانشسرای تربیت معلم؛ مصطفی رحماندوست؛ تهران: وزارت آموزش و پرورش؛ 1372.

19. نقد کتابهای ابتدایی و ادبیات کودک به گیتی فلاحی رستگار؛ مشهد: باستان؛ 1340.

20. کتابشناسی نوشته‌های فارسی برای کودکان و نوجوانان؛ حسین بنی آدم؛ تهران: انجمن کتاب؛ 1347 (182 ص).

21. کتابشناسی توصیفی کتابهای مناسب برای نوجوانان؛ محمود حقیقی؛ تهران: دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران؛ 1352 (149 ص).

22. کتابشناسی کتابهای مناسب برای کودکان؛ آذر پورآذر؛ تهران: شورای کتاب کودک؛ 1353 (177ص).

23. ادبیات کودکان سال چهارم دبیرستان آموزش خدمات کودکیاری؛ حسن صدرحاج سیدجوادی؛ تهران: وزارت آموزش و پرورش؛ 1356 (104 ص).

24. نمایه موضوعی کتابهای اطلاعاتی کودکان و نوجوانان؛ مهناز ملکی معیری؛ تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا؛ 1357 (126 ص).

25. فهرست توصیفی کتابهای مناسب کودکان و نوجوانان بر اساس فهرست شورای کتاب کودک؛ موسی مجیدی؛ تهران: دانشگاه تهران؛ 1357 (279 ص).

26. دریابیم ادبیات کودکان را!؛ محمد نوری‌زاد؛ تهران: یاسر؛ 1362 (143 ص).

27. فهرست کتابهای مفید و مناسب کودکان و نوجوانان؛ بدون ذکر نام نویسنده؛ [بی جا]: [بی تا]؛ 1364.

28. کتابنامه فهرست کتابهای مناسب کودکان و نوجوانان؛ تهران: بنیاد بعثت؛ 1363 الی 1369 (دو جلد).

29. چشمه: بررسی کتابهای مناسب کودکان و نوجوانان: سازمان اسلامی بین‌المللی دفاع از حقوق کودکان (کافل)؛ تهران: 1370 (دوره 5 جلدی).

30. کتابشناسی دانش آموز (2 جلد)؛ به کوشش سازمان سما؛ تهران: دانشگاه آزاد؛ 1372 تا 1373.

31.فصنامه «کتاب»؛ به کوشش محمد رمضانی؛ تهران: موسسه خاور؛ 1311 (40ص در هر شماره) معرفی کتابهای هر فصل در گروه‌های موضوعی مختلف و همچنین معرفی برخی کتابهای منتشر شده در فاصله‌های 1300 تا 1310.

نویسنده: حسین حداد

  • رسول ملکیان اصفهانی

 

رهبرمعظم انقلاب اسلامی دردیدار میهمانان کنفرانس وحدت اسلامى‌ و جمعی از مسئولان نظام (02/08/1400)

 

در مورد آنچه مربوط به امّت اسلامی و مربوط به کلّ مسلمانها است ؛ یکی مسئله‌ی اداء حقِّ جامعیّت اسلام است ــ اسلام دین جامعی است و باید حقّ این جامعیّت را اداء کرد.

در مورد مسئله‌ی اداء حقّ جامعیّت اسلام اصراری وجود داشته است و دارد ــ که عمدتاً‌ هم این اصرار از سوی قدرتهای سیاسی مادّی است ــ بر اینکه اسلام را در عمل فردی و عقیده‌ی قلبی منحصر کنند؛ این تلاش از قدیم بوده است؛ حالا من نمیتوانم یک تاریخ معیّنی را مشخّص کنم که از این زمان شروع شده امّا از حدود صد سال، صد و خرده‌ای [سال] پیش این تلاش در دنیای اسلام به طور برجسته مشاهده میشود. در دوره‌ی تشکیل جمهوری اسلامی این تلاش مضاعف شده است؛ سعی هم میکنند که شکل سیاسی به این [کار] ندهند و شکل فکری بدهند؛ به تعبیر فرنگی تئوریزه کنند این را. به متفکّرین و نویسندگان و فعّالان فکری و مانند اینها مأموریّت داده میشود تا درباره‌اش مطلب بنویسند و اثبات کنند که اسلام به مسائل اجتماعی، مسائل زندگی، مسائل اساسی بشریّت کاری ندارد؛ اسلام یک عقیده‌ی قلبی است، یک ارتباط شخصی است با خدا و عملیّات فردی‌ای است که مترتّب بر این ارتباط است؛ اسلام این است؛ اصرار دارند این را در ذهنهای مخاطبین خودشان اثبات کنند.

 

از نظر این گرایشِ باطناً سیاسی و ظاهراً فکری، عرصه‌های مهمّ زندگی و مناسبات اجتماعی از دخالت اسلام باید خارج بشود؛ در مدیریّت جامعه و تمدّن‌سازی، اسلام در مورد تولید تمدّن و ساخت تمدّن بشری نقشی ندارد، وظیفه‌ای ندارد، امکانی ندارد؛ در مدیریّت جامعه نقش ندارد، در تقسیم قدرت و ثروت در جامعه، اسلام نقشی ندارد؛ اقتصاد جامعه، مسائل گوناگون جامعه مربوط به اسلام نیست؛ یا مسئله‌ی جنگ، مسئله‌ی صلح، سیاست داخلی، سیاست خارجی، مسائل بین‌المللی. گاهی می‌شنوید گفته میشود که «دیپلماسی را ایدئولوژیک نکنید»، با ایدئولوژی مربوط [نکنید] یعنی اسلام در مسئله‌ی سیاست خارجی و مسائل بین‌المللی بایستی اظهار نظری نکند؛ در مسئله‌ی اشاعه‌ی خیر، اقامه‌ی عدل، مقابله‌ی با شُرور، مقابله‌ی با ظلم، جلوگیری از اَشرار عالم، در این زمینه‌ها، اسلام کاره‌ای نیست. در این عرصه‌های مهمّ زندگی بشری، اسلام نه مرجع فکری باشد، نه راهنمای عملی باشد؛ این اصراری است که دارند. حالا علّت این اصرار چیست، منشأ آن چیست، از کجا شروع شده، اینها دیگر بحثهای مربوط به صحبت امروز من نیست. آنچه من میخواهم عرض بکنم این است که اوّلاً این حرکتِ در واقع ضدّ اسلامی، عمدتاً از سوی قدرتهای سیاسی بزرگ دنیا است و آنها هستند که در این زمینه فعّالند و تلاش میکنند و سعی هم میشود که از زبان صاحبان فکر بیان بشود.

 

خب متون اسلامی صریحاً این را رد میکند و ما مسلمانها به این مسئله باید اهمّیّت بدهیم. اینکه عرض میکنم «اداء حق»، در درجه‌ی اوّل این است: تلاش کنیم نظر اسلام را درباره‌ی خودش که به کدام عرصه از عرصه‌های زندگی اهتمام می‌ورزد، در آنها نظر دارد، اقدام دارد، تبیین کنیم، ترویج کنیم، بیان کنیم؛ اوّل‌قدم این است، بعد هم سعی کنیم [این مطلب] تحقّق پیدا کند.

 

آنچه اسلام مطرح میکند، این است که عرصه‌ی فعّالیّت این دین، تمام گستره‌ی زندگی بشر است؛ از اعماق قلب او تا مسائل اجتماعی، تا مسائل سیاسی، تا مسائل بین‌المللی، تا مسائلی که به مجموعه‌ی بشریّت ارتباط دارد. در قرآن، این معنا واضح است؛ یعنی اگر کسی این قضیّه را انکار کند، قطعاً به بیّنات قرآن توجّه نکرده.

                               (https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=48891)

  • رسول ملکیان اصفهانی

طهارت و نجاست و بحث خوراکیهای حلال و حرام ازمباحث مهم شریعت اسلام است که فرهنگ و تمدن و عقلانیت و پیشرفت و همه جانبه گری و دهها فلسفه دیگر درآن موج می زند و فقهای اسلام درباره مسائل آن بصورت مبسوط قرنهاست بحث کرده اند.

درجوامع و قرن معاصرکه همه چیز درمعرض نمایش و بحث و نقد قرارگرفته است بعضی مسائل است که باید برای مخاطب مسلمان با زبان و ادبیات معاصرتبیین و تشریح گردد.

یکی از آن مسائل مسئله بول و ادرار شتر است که دراینجا بصورت مستند خدمتتان تقدیم می گردد.

 

در مسئله طهارت و نجاست ادرار؛ حیوانات به دو دسته تقسیم می‌شوند:

 

گروه اول: حیوانات حرام گوشت که ادرار و دیگر فضولات آنها نجس است. البته درباره پرندگان حرام گوشت اختلاف نظر وجود دارد.

 

گروه دوم: حیوانات حلال‌گوشت که ادرار و مدفوع آنها نجس نیست.[1]

 

شتر از گروه دوم بوده؛ از این‌رو ادرار و مدفوع آن پاک است، و اگر آنها را از خبائث(غذاهای چندش‌آور) ندانیم، حکم اولیه آن است که خوردنشان نیز حرام نباشد. در این صورت با برخی روایات که می‌گوید: «شفایی در حرام وجود ندارد»،[2] منافات نخواهد داشت؛ لذا چه در حالت عادی و چه برای درمان، استفاده از آن حرام نخواهد بود.

اما اگر ادرار شتر را از خبائث[3] دانسته و به دلیل حرمت خوردن و نوشیدن خبائث[4] قائل به حرمت ادرار شتر شویم، شاید موضوع متفاوت باشد.

در این فرض، خوردن آن در حالت عادی مطمئناً حرام خواهد بود، اما برای درمان ایرادی نخواهد داشت؛ زیرا فقها استفاده از هر خوردنیِ حرام که علاج و درمان بیمار به صورت انحصاری متوقف بر آن باشد را جایز دانسته‌اند؛[5] زیرا فرد بیماری که تنها راه شفایش استفاده از خوردنی حرام باشد، مضطر و ناچار محسوب شده و چنین شخصی می‌تواند به مقدار رفع ضرورت از حرام استفاده کند.[6] مستند این حکم، عموم آیه‌ای است که وجود حرج و سختی را نفی نموده[7] و دلیل دیگر، روایاتی است که نفی ضرر می‌کنند.[8]

همچنین آیه‌ای که مسلمانان را از وقوع در هلاکت نهی کرده، مستندی دیگر برای این حکم است.[9] علمای علم فقه، این عمومات را مقدم بر روایات نفی ضرر کرده‌اند.

اما در پاسخ به این پرسش که با روایاتی که وجود شفا در حرام را نفی می‌کنند، چه خواهید کرد؟ جواب آن است که این روایات صلاحیت مقابله با ادله و روایاتی را ندارد که درمان با حرام را جایز می‌دانند.[10]

با توجه به آنچه گفته شد، با نگاهی دیگر این موضوع را مرور می‌کنیم.

اولاً: خباثت و چندش‌آور بودن خوراکی‌ها، در جوامع مختلف متفاوت است. در برخی کشورها، غذاهایی رواج دارد که مردم کشورهای دیگر از خوردنش متنفر هستند. درباره بول شتر نیز برخی گفته‌اند: «ادرار شتر، نزد عرب خباثت ندارد».[11] که در این صورت منعی برای استفاده از آن - دست کم برای اعراب آن زمان - وجود ندارد.

ثانیاً: روایاتی که خوردنی‌های حرام را فاقد هر نوع اثر درمانی می‌دانند، یا بی‌سند بوده و یا سندشان ضعیف است.

به عنوان نمونه، روایتی که از حضرت علی(ع) در باب خوردن مارماهی برای درمان نقل شده است: «خداوند شفا از بیماری را در چیزی که حرام کرده است، قرار نمی‌دهد»،[12] روایتی فاقد سند است.

در مقابل، روایاتی با سند صحیح این‌گونه نقل شده است:

امام کاظم(ع): «ادرار شتر بهتر از شیر آن است...».[13]

امام صادق(ع): «خوردن ادرار گاو، شتر و گوسفند برای درمان بیماری، اشکالی ندارد».[14] بلکه خود ایشان این نوع درمان را به کسی که دچار ورم شدید بود، تجویز می‌کرد.[15]

در باب‌هایی دیگر نیز اجازه خوردن اشیاء حرامی همچون خاک ارمنی[16] داده شده است که می‌توانند قرائن خوبی برای اثبات این مطلب باشند.

در همین راستا، می‌توان برخی از روایاتی که به طور مطلق وجود شفا در حرام را نفی می‌کند، اشاره به مشروبات حرام دانست و حمل بر روایات تحریم مسکرات نمود؛ چرا که درباره این نوع نوشیدنی‌ها چنین تعابیری وارد شده است؛ امام صادق(ع) در جواب کسی که پرسیده بود، آیا می‌شود مقدار کمی «نبیذ» برای درمان استفاده کرد، حضرت فرمودند: «خداوند در چیزهایی را که حرام کرده، شفا و درمان قرار نداده است».[17]

یا آن‌که برخی از روایات مانعه را می‌توان مربوط به شرایطی دانست که داروی حلال و یا راه حلالی برای درمان وجود داشته باشد؛ چرا که برخی از نهی‌های مذکور، از همین باب است. در این زمینه نقل شده است؛ امام صادق(ع) شخصی را از خوردن بول که توسط پزشکان برایش تجویز شده نهی می‌کند و می‌فرماید: «اگر مضطر باشد و دوای دیگری وجود نداشته باشد، می‌تواند بنوشد».[18]

 

 (http://www.islamquest.net/)

 

[1]. طباطبائی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی، ج 1، ص 116، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ دوم، 1409ق.

[2]. ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیه، عراقی، مجتبی، ج 2، ص 333، دار السید الشهداء، قم، چاپ اول، 1405ق.

[3]. خبائث جمع خبیث است. در تعریف خبیث چنبن گفته شد: هر چیزی که طبع بیشتر شهرنشینان از آن نفرت داشته باشد. برخى دیگر بدون در نظر گرفتن مکان و زمان در تعریف خبیث گفته‌اند: هر چه که انسان در ذات و طبع سالم خود از آن متنفر باشد، خبیث است مانند مدفوع انسان. جمعی از پژوهشگران زیر نظر شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق نظر اهل بیت(ع)، ج 3، ص 432، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(ع)، چاپ اول، 1426ق.

[4]. خمینی، سید روح الله، توضیح المسائل (محشّی)، محقق، بنی هاشمی خمینی، سید محمد حسین، ج 2، ص 598 - 599، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هشتم، 1424ق.

[5]. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 36، ص 424، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، بی‌تا.

[6]. همان، ص 427.

[7]. حج، 78.

[8]. ر. ک: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 26، ص 14، قم، مؤسسة آل البیت(ع)‏، چاپ اول، 1409ق.

[9]. بقره، 195.

[10]. حائری طباطبائی، سید محمد مجاهد، کتاب المناهل، ص 669، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، بی‌تا.

[11]. جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 22، ص 22.

[12]. سعید بن هبة الله، قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1،  ص 191، قم، مؤسسه الامام المهدی، چاپ اول، 1409ق.

[13]. کافی، ج 6، ص 338.

[14]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 284، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

[15]. ابنا بسطام، عبدالله و حسین، طب الائمه، محقق، مصحح، خرسان، محمد مهدی، ص 103، قم، دار الشریف الرضی، چاپ دوم، 1411ق..

[16]. وسائل الشیعه، ج 24، ص 230.

[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، غفارى على اکبر، آخوندى، محمد، ج ‏6، ص 413، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم 1407ق.

[18]. طب الائمه، ص 61.

  • رسول ملکیان اصفهانی

قابل توجه فرزندان معنوی خمینی کبیر(رحمه الله)

اصطلاحی است که امام خمینی (ره) برای یک اشتباه و بی نظمی خیلی خیلی کوچک مرحوم سید احمدآقا به کار می برند. نهیبی که امام زده اند نشانگر عدم تحمل ایشان در کوچکترین بی نظمی است.

 

بسمه تعالى‏

احمد عزیزم‏

مرقوم بى‏ تاریخ شما رسید. من نمى‏ دانم چرا به این زودى از آخوندهاى بى‏ بند و بار شدى! پس از این، اول فوق نامه را تاریخ بگذار، بعد شروع کن… (صحیفه امام، ج‏۲، ص۳۷۶)

عتابی با این ادبیاتِ بسیار تند، قبل از اینکه ناظر به سید احمدآقا باشد، خطاب به تمام طلبه هاست که از این وظیفه ی انسانی-طلبگی غفلت می کنند. باشد که لقب “بی بند و باری” به ما نچسبد. نظم، از نشانه های تقواست و از اصول موفقیت؛ و بی نظمی نشانگر عدم شخصیت متعالی.

راستی نمی دانم اگر امام عزیز، امروز حوزه های ما و بی نظمی ها و تساهل این روزهای ما رو می دیدند؛ چه تعبیری به کار می بردند!

  • رسول ملکیان اصفهانی

تکرار اعمال نیک که تنها راه تهذیب اخلاقى است از دو طریق عملى مى باشد

باید دانست که اصلاح اخلاق و خویهاى نفس و تحصیل ملکات فاضله ، در دو طرف علم و عمل و پاک کردن دل از خویهاى زشت ، تنها و تنها یک راه دارد، آنهم عبارت است از تکرار عمل صالح و مداومت بر آن ، البته عملى که مناسب با آن خوى پسندیده است ، باید آن عمل را آنقدر تکرار کند و در موارد جزئى که پیش مى آید آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روى هم قرار گیرد و در صفحه دل نقش ببندد و نقشى که به این زودیها زائل نشود و یا اصلا زوال نپذیرد. مثلا اگرانسان بخواهد خوى ناپسند ترس را از دل بیرون کند و بجایش فضیلت شجاعت را در دل جاى دهد، باید کارهاى خطرناکى را که طبعا دلها را تکان میدهد مکرر انجام دهد تا ترس از دلش بیرون شود، آنچنان که وقتى به چنین کارى اقدام مى کند، حس کند که نه تنها باکى ندارد، بلکه از اقدام خود لذت هم مى برد، و از فرار کردن و پرهیز از آن ننگ دارد، در این هنگام است که در هر اقدامى شجاعت در دلش نقشى ایجاد مى کند و نقش ‍ هاى پشت سر هم در آخر بصورت ملکه شجاعت در مى آید، پس هر چند بدست آوردن ملکه علمى ، در اختیار آدمى نیست ، ولى مقدمات تحصیل آن در اختیار آدمى است و میتواند با انجام آن مقدمات ، ملکه را تحصیل کند.

حال که این معنا روشن شد، متوجه شدى که براى تهذیب اخلاق و کسب فضائل اخلاقى ، راه منحصر به تکرار عمل است ، این تکرار عمل از دو طریق دست میدهد.

طریقه اول توجه به فوائد دنیوى فضائل و تحسین افکار عمومى است

در نظر داشتن فوائد دنیائى فضائل و فوائد علوم و آرائى که مردم آن را مى ستایند، مثلا مى گویند: عفت نفس یعنى کنترل خواسته هاى شهوانى و قناعت یعنى اکتفاء به آنچه خود دارد، و قطع طمع از آنچه مردم دارند دو صفت پسندیده است ، چون فوائد خوبى دارد، آدمى را در دنیا عزت مى دهد، در چشم همگان عظیم مینماید و نزد عموم مردم محترم و موجه مى سازد، و شره ، یعنى حرص در شهوت باعث پستى و فقر میشود، و طمع ، ذلت نفس مى آورد، هر چند که آدمى مقام منیعى داشته باشد و علم باعث رو آوردن مردم و عزت و جاه و انس در مجالس خواص مى گردد، چشمى است براى انسان که هر مکروهى را به آدمى نشان میدهد و با آن هر محبوبى را مى بیند، برخلاف جهل که یک نوع کورى است .

علم حافظ آدمى است ، در حالى که مال را باید آدمى حفظ کند و نیز شجاعت باعث مى شود آدمى از تلون و هر دم خیالى دور گردد و مردم آدمى را در هر حال چه شکست بخورد و چه پیروز شود مى ستایند، بر خلاف ترس وتهور، که اگر مرد متهور و مرد ترسو از دشمن شکست بخورد، ملامت میشود و اگر هم اتفاقا دشمن را از بین ببرد، مى گویند: بختش یارى کرد، و نیز عدالت را تمرین کند و خود را به این خلق پسندیده بیاراید، از این طریق که فکر کند عدالت مایه راحتى نفس از اندوه هاى درونى است و یا زندگى بعد از مرگ است ، چون وقتى انسان از دنیا برود نام نیکش همچنان در دنیا میماند و محبتش در دلها جاى دارد.

این طریقه ، همان طریقه معهودى است که علم اخلاق قدیم ، اخلاق یونان و غیر آن بر آن اساس بنا شده و قرآن کریم اخلاق را از این طریق استعمال نکرده و زیر بناى آن را مدح و ذم مردم قرار نداده که ببینیم چه چیزهائى در نظر عامه مردم ممدوح و چه چیزهائى مذموم است ؟ چه چیزهائى را جامعه مى پسندد و چه چیزهائى را نمى پسندد و قبیح مى داند؟ و اگر در آیه : (و حیثما کنتم فولوا وجوهکم شطره ، لئلا یکون للناس علیکم حجة )، (و هر جا که بودید رو بسوى کعبه کنید تا شماتت مردم بر شما مسلط نباشد)، مردم را به ثبات و عزم دعوت کرده و علت آنرا افکار عمومى قرار داده است .

و نیز اگر در آیه : (و لا تنازعوا، فتفشلوا، و تذهب ریحکم ، و اصبروا)، (با یکدیگر نزاع مکنید، و گرنه ضعیف میشوید و نیرویتان هدر مى رود، و خویشتن دارى کنید)، مردم را دعوت به صبر کرده ، براى اینکه ترک صبر و ایجاد اختلاف ، باعث سستى و هدر رفتن نیرو و جرى شدن دشمن مى شود که همه فوائد دنیائى است .

و اگر در آیه ،: (و لمن صبر و غفر، ان ذلک لمن عزم الامور)، (و هر کس صبر کند و ببخشاید، این خود مایه عزم و عظمت است )،.

که مردم را دعوت به صبر و بخشایش کرده ، چون باعث عزم و عظمت است .

و بالاخره اگر در امثال آیات بالا مردم را به اخلاق فاضله دعوت کرده و علت آن را فوائد دنیائى قرار داده ، برگشت آن فوائد نیز در حقیقت به ثواب اخروى و در نتیجه خویهاى مخالف آنها، مایه عقاب آخرتى است .

طریقه دوم طریقه انبیاء است و آن توجه به فوائد اخروى فضائل است

طریقه دوم از تهذیب اخلاق این است که آدمى فوائد آخرتى آن را در نظر بگیرد و این طریقه ، طریقه قرآن است که ذکرش در قرآن مکرر آمده ، مانند آیه : (ان اللّه اشترى من المؤمنین انفسهم ، و اموالهم ، بان لهم الجنة )، (خدا از مؤمنین جان ها و مالهاشان را خرید، در مقابل اینکه بهشت داشته باشند)،.

و آیه : (انما یوفى الصابرون اجرهم ، بغیر حساب )، (صابران اجر خود را به تمام و کمال و بدون حساب خواهند گرفت )،.

و آیه : (ان الظالمین لهم عذاب الیم )، (بدرستى ستمکاران عذابى دردناک دارند)، و آیه : (اللّه ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور، و الذین کفروا اولیاؤ هم الطاغوت ، یخرجونهم من النور الى الظلمات )، (خداست سرپرست کسانى که ایمان دارند و همواره از ظلمت ها به سوى نورشان بیرون مى آورد و کسانى که کافر شدند، سرپرست آنها طاغوتهایند که همواره از نور بسوى ظلمتشان بیرون مى آورند) و امثال این آیات با فنون مختلف ، بسیار است .

آیات دیگرى هست که ملحق به این قسم آیاتند، مانند آیه : (ما اصاب من مصیبة فى الارض و لا فى انفسکم ، الا فى کتاب من قبل اءن نبراءها، ان ذلک على اللّه یسیر)، (هیچ مصیبتى در زمین و نه در جانهاى شما نمى رسد، مگر آنکه قبل از آنکه آن را برسانیم ، در کتابى نوشته بودیم و این براى خدا آسان است )، چون این آیه مردم را دعوت مى کند باینکه از تاءسف و خوشحالى دورى کنند، براى اینکه آنچه به ایشان مى رسد، از پیش قضاءش رانده شده و ممکن نبوده که نرسد و آنچه هم که بایشان نمى رسد، بنا بوده نرسد، و تمامى حوادث مستند به قضاء و قدرى رانده شده است و با این حال نه تاءسف از نرسیدن چیزى معنا دارد و نه خوشحالى از رسیدنش و این کار بیهوده از کسى که به خدا ایمان دارد و زمام همه امور را بدست خدا مى داند شایسته نیست ،

همچنان که آیه : (ما اصاب من مصیبة الا باذن اللّه ، و من یؤ من باللّه یهد قلبه )، (آنچه مصیبت میرسد به اذن خدا مى رسد، و هر کس ‍ بخدا ایمان داشته باشد، خدا قلبش را هدایت میکند) هم به این معنا اشاره دارد.

پس این قسم از آیات نیز نظیر قسم سابق است ، چیزى که هست آن آیات ، اخلاق را از راه غایات اخروى اصلاح و تهذیب مى کرد، که یک یک آنها کمالات حقیقى قطعى هستند نه کمالات ظنى و حیاتى ، و این آیات از راه مبادى این کمالات که آن مبادى نیز امورى حقیقى و واقعى هستند، مانند اعتقاد به قضاء و قدر، و تخلق به اخلاق خدا و تذکر به اسماء حسنایش ، و صفات علیایش (چون آدمى خلیفه او است و باید با اخلاق خود صفات او را نمایش دهد).

 

تاثیر اعتقاد به قضا و قدر در اخلاق 

حال اگر بگوئى : اعتقاد به قضاء و قدر، علاوه بر اینکه مبداء پیدایش اخلاق فاضله نیست ، دشمن و منافى آن نیز هست ، براى اینکه اینگونه اعتقادات احکام این نشئه را که نشئه اختیار است باطل مى کند و نظام طبیعى آن را مختل میسازد، چون اگر صحیح باشد که اصلاح صفت صبر و ثبات و ترک تاءسف و خوشحالى را همانطور که شما از آیه استفاده کردید، مستند به قضاء و قدر، و خلاصه مستند به این بدانیم ، که همه امور در لوح محفوظ نوشته شده ، و هر چه بنا باشد بشود مى شود، باید صحیح باشد که کسى بدنبال روزى نرود و در پى کسب هیچ کمالى بر نیاید و از هیچ رذیله اخلاقى دورى نکند و وقتى از او مى پرسند چرا دست روى دست گذاشته ، و در پى تحصیل مال یا کمال یا تهذیب نفس از رذائل و دفاع از حق و مخالفت با باطل بر نمى آئى ؟ بگوید: هر چه بنا است بشود مى شود، چون شدنى ها در لوح محفوظ نوشته شده و معلوم است که در اینصورت چه وضعى پیش مى آید، و دیگر باید فاتحه تمامى کمالات را خواند.

در پاسخ مى گوئیم : ما در بحث پیرامون قضاء جواب روشن این اشکال را دادیم و در آنجا گفتیم : افعال آدمى یکى از اجزاء علل حوادث است و معلوم است که هر معلولى همانطور که در پیدایش محتاج به علت خویش است ، محتاج به اجزاء علتش نیز هست.

پس اگر کسى بگوید (مثلا سیرى من با قضاء الهى بر وجودش رانده شده یا بر عدمش ، ساده تر بگویم خدا، یا مقدر کرده امروز شکم من سیر بشود یا مقدر کرده نشود، پس دیگر چه تاءثیرى در خوردن و جویدن و فرو بردن غذا هست )، سخت اشتباه کرده ، چون فرض وجود سیرى ، فرض وجود علت آنست ، و علت آن اگر هزار جزء داشته باشد، یک جزء آن هم خوردن اختیارى خود من است ، پس تا من غذا را برندارم و نخورم ، و فرو نبرم ، علت سیرى تحقق پیدا نمى کند هر چند که نهصد و نود و نه جزء دیگر علت آن محقق باشد، پس این خطاست که آدمى معلولى از معلول ها را تصور بکند، و در عین حال علت آن و یا جزئى از اجزاء علت آن را لغو بداند.

نه اختیار کامل و نه لغو کامل اختیار 

پس این صحیح نیست که انسان حکم اختیار را لغو بداند، با اینکه مدار زندگى دنیوى و سعادت و شقاوتش براختیار است و اختیار یکى از اجزاء علل حوادثى است که بدنبال افعال آدمى و یا بدنبال احوال و ملکات حاصله از افعال آدمى ، پدید مى آید.

چیزى که هست این هم صحیح نیست ، که اختیار خود را یگانه سبب و علت تامه حوادث بداند و هر حادثه مربوط به خود را تنها بخود و باختیار خود نسبت دهد و هیچ یک از اجزاء عالم و علل موجود در عالم که در راءس همه آنها، اراده الهى قرار دارد، در آن حادثه دخیل نداند، چون چنین طرز تفکرى منشاء صفات مذمومه بسیارى ، چون عجب و کبر و بخل و فرح و تاءسف و اندوه و امثال آن مى شود.

مى گوید: این منم که فلان کار را کردم و این من بودم که کار را ترک کردم ، و در اثر گفتن این منم این منم ، دچار عجب مى شود و یا بر دیگران کبر مى ورزد و یا (چون قارون ) از دادن مالش بخل مى ورزد، چون نمى داند که بدست آمدن مال ، هزاران شرائط دارد که هیچیک آنها در اختیار خود او نیست اگر خداى تعالى آن اسباب و شرائط را فراهم نمى کرد، اختیار او به تنهائى کارى از پیش نمى برد و دردى از او دوا نمى کرد.

و نیز مى گوید: اگر من فلان کار را مى کردم ، این ضرر متوجهم نیمشد و یا فلان سود از من فوت نمى گشت ، در حالى که این جاهل نمى داند که عدم فوت و یا موت که همان سود و عافیت و زندگى باشد، مستند به هزاران هزار علت است که در پیدا نشدن آن یعنى پیدا شدن فوت و مرگ و ضرر، نبود یکى از آن هزاران هزار علت کافى است هر چند که اختیار خود او موجود باشد، علاوه بر اینکه اختیار خود او هم مستند به علتهاى بسیارى است که هیچیک از آنها در اختیار خود او نیست ، چون همه مى دانیم که اختیار آدمى اختیارى خود او نیست ، پس من مى توانم به اختیار خودم فلان کار را بکنم و یا نکنم ، ولى دیگر نمى توانم به اختیار خود اختیار بکنم یا نکنم .

بعد از اینکه این معنا را فهمیدى و این حقیقت قرآنى که به بیان گذشته تعلیم الهى آن را به ما آموخته ، برایت روشن گردید، اگر در آیات شریفه اى که در این مورد هست ، دقت بخرج دهى ، خواهى دید که قرآن عزیز در بعضى از خلقها و قضاء حتمى و کتاب محفوظ استناد میکند نه در همه .

هم قضاء خدا دخیل است و هم اختیار انسان 

آن افعال و احوال و ملکات را مستند به قضاء و قدر میداند که حکم اختیار را باطل نمى کند و اما آنچه که با حکم اختیار منافات دارد

قرآن کریم شدیدا دفع نموده و مستند به اختیار خود انسانها دانسته است ، از آن جمله فرموده : (و اذا فعلوا فاحشة قالوا: وجدنا علیها آباءنا، و اللّه امرنابها، قل ان اللّه لا یاءمر بالفحشاء، اءتقولون على اللّه ما لا تعلمون )، (و چون عمل زشتى مرتکب میشوند، میگویند: ما پدران خود را دیدیم که چنین مى کردند و خدا فرمان داده که چنین کنیم ، بگو: خدا به کار زشت فرمان نمیدهد آیا بدون علم بر خدا افترائى مى بندید؟)، بطوریکه ملاحظه مى کنید کفار عمل زشت خود را بخدا نسبت دادند و خدا این نسبت را نفى مى کند.

و آن افعال و احوال و ملکاتى را که اگر مستند به قضاء و قدر نکند، باعث میشود بندگانش باشتباه بیفتد و خود را مستقل از خدا و اختیار خود را سبب تام در تاءثیر بپندارند، مستند به قضاء خود کرد تا انسانها را بسوى صراط مستقیم هدایت کند، صراطى که رهروش را به خطا نمى کشاند و آن راه مستقیم این است که نه انسان همه کاره و مستقل از خدا و قضاى او است ، و نه همه کاره قضاء الهى است ، و اختیار انسان هیچ کاره است ، بلکه همانطور که گفتیم ، هم قضاء خدا دخیل است و هم اختیار انسان .

با این هدایت ، رذائل صفاتیکه از استناد حوادث به قضاء ناشى میشود از انسانها دور کرد، تا دیگر نه به آنچه عایدشان میشود، خوشحال شوند و قضاء خدا را هیچ کاره بدانند و نه از آنچه از دستشان مى رود تاءسف بخورند و خود را هیچ کاره حساب کنند، همچنانکه فرمود: (و اتوهم من مال اللّه الذى اتیکم )، (و به ایشان بدهید از مال خدا که خدا بشما داده ) که مردم را دعوت به جود و کرم مى کند، چون مال را داده خدا معرفى کرده ، همچنانکه در جمله : (و مما رزقناهم ینفقون )، (و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق مى کنند) با استناد مال به اینکه رزق خداست ، مردم را بانفاق دعوت مى کند، و نیز مانند آیه : (فلعلک باخع نف سک على اثارهم ، ان لم یؤ منوا بهذا الحدیث اسفا، انا جعلنا ما على الارض زینة لها، لنبلوهم ایهم احسن عملا)، (نکند میخواهى خود را بخاطر آنان و براى اینکه به این دعوت ایمان نیاورده اند، از غصه هلاک کنى ! ما آنچه که بر روى زمین هست ، درنظر آنان زینت دادیم تا به امتها نشان بدهیم ، کدامشان بهتر عمل مى کنند) که رسول گرامى خود صلوات اللّه علیه را نهى مى کند از اینکه به استناد کفر مردم غصه نخورد، و مى فرماید: که این کفرشان خدا را به ستوه نمى آورد بلکه آنچه که در روى زمین هست به منظور امتحان آنان در روى زمین قرار گرفته و آیاتى دیگر از این قبیل .

و این روش یعنى طریقه دوم در اصلاح اخلاق طریقه انبیاء است که نمونه هاى بسیارى از آن در قرآن آمده و نیز به طورى که پیشوایان ما نقل کرده اند، در کتب آسمانى گذشته نیز بوده است .

طریقه سوم مخصوص قرآن است و آن محو زمینه هاى رذائل اخلاقى است

در این میان طریقه سومى هست که مخصوص به قرآن کریم است و در هیچ یک از کتب آسمانى که تاکنون به ما رسیده یافت نمیشود و نیز از هیچ یک از تعالیم انبیاء گذشته سلام اللّه علیهم اجمعین نقل نشده و نیز در هیچ یک از مکاتب فلاسفه و حکماى الهى دیده نشده و آن عبارت از این است که انسانها را از نظر اوصاف و طرز تفکر، طورى تربیت کرده که دیگر محل و موضوعى براى رذائل اخلاقى باقى نگذاشته و به عبارت دیگر اوصاف رذیله و خوى هاى ناستوده را، از طریق رفع از بین برده نه دفع ، یعنى اجازه نداده که رذائل در دلها راه یابد تا در صدد بر طرف کردنش برآیند، بلکه دلها را آنچنان با علوم و معارف خود پر کرده که دیگر جائى براى رذائل باقى نگذاشته است .

توضیح اینکه هر عملى که انسان براى غیر خدا انجام دهد، الا و لابد منظورى از آن عمل در نظر دارد، یا براى این مى کند که در کردن آن عزتى سراغ دارد و میخواهد آنرا بدست آورد و یا بخاطر ترس از نیروئى آنرا انجام میدهد، تا از شر آن نیرو محفوظ بماند، قرآن کریم هم عزت را منحصر در خداى سبحان کرده ، و فرموده : (ان العزة لله جمیعا، عزت همه اش از خداست )، و هم نیرو را منحصر در او کرده و فرموده : (ان القوة لله جمیعا)، (نیرو همه اش از خداست ).

و معلوم است کسى که به این دین و به این معارف ایمان دارد، دیگر در دلش جائى براى ریا و سمعه و ترس از غیر خدا و امید به غیر خدا و تمایل و اعتماد به غیر خدا، باقى نمى ماند، و اگر براستى این دو قضیه براى کسى معلوم شود، یعنى علم یقینى بدان داشته باشد، تمامى پستى ها و بدیها از دلش شسته میشود و این دو قضیه دل او را به زیور صفاتى از فضائل ، در مقابل آن رذائل مى آراید، صفاتى الهى چون تقواى باللّه و تعزز باللّه و غیر آن از قبیل مناعت طبع و کبریاء و غناى نفس و هیبتى الهى و ربانى .

و نیز در کلام خداى سبحان مکرر آمده که ملک عالم از خداست و ملک آسمانها و زمین از اوست و آنچه در آسمانها و زمین است از آن وى است که مکرر بیانش گذشت ، و حقیقت این ملک همچنانکه براى همه روشن است براى هیچ موجودى از موجودات استقلال باقى نمى گذارد و استقلال را منحصر در ذات خدا مى کند.

وقتى ملک عالم و ملک آسمانها و زمین و ملک آنچه در آنها است، از خدا باشد دیگر چه کسى از خود استقلال خواهد داشت ؟ و دیگر چه کسى و به چه وجهى از خدا بى نیاز تواند بود؟ هیچ کس و به هیچ وجه ، براى اینکه هر کسى را که تصور کنى ، خدا مالک ذات او و صفات او و افعال او است و اگر براستى ما ایمان به این حقیقت داشته باشیم ، دیگر بوئى از استقلال در خود و متعلقات خود سراغ مى کنیم ؟! نه با پیدا شدن چنین ایمانى تمامى اشیاء، هم ذاتشان و هم صفاتشان و هم افعالشان ، در نظر ما از درجه استقلال ساقط میشوند، دیگر چنین انسانى نه تنها غیر خدا را اراده نمیکند و نمى تواند غیر او را اراده کند و نمیتواند در برابر غیر او خضوع کند، یا از غیر او بترسد یا از غیر او امید داشته باشد یا به غیر او به چیز دیگرى سرگرم شده و از چیز دیگرى لذت و بهجت بگیرد یا به غیر او توکل و اعتماد نماید و یا تسلیم چیزى غیر او شود و یا امور خود را به چیزى غیر او وا بگذارد.

و سخن کوتاه اینکه : چنین کسى اراده نمى کند و طلب نمى نماید، مگر وجه حق باقى را، حقى که بعد از فناى هر چیز باقى است ، چنین کسى اعراض نمى کند مگر از باطل ، و فرار نمى کند جز از باطل ، باطلى که عبارت است از غیر خدا، چون آنچه غیر خداست فانى و باطل است ، و دارنده چنین ایمانى براى هستى آن در قبال وجود حق که آفریدگار اوست وقعى و اعتنائى نمى گذارد.

و نیز در کلام مجیدش آمده : (اللّه لا اله الا هو، له الاسماء الحسنى )، (اللّه که جز او معبودى نیست ، اسمائى نیکو دارد)، و نیز آمده : (ذلکم الله ربکم ، لا اله الا هو، خالق کل شى ء)، (اینک اللّه است که پروردگار شماست معبودى جز او که خالق هر چیز است نیست )، و نیز آمده : (الذى احسن کل شى ء خلقه )، (خدائى را که هر چه را آفرید نیکویش کرد) و آمده که : (و عنت الوجوه للحى القیوم ))، (همه وجوه در برابر حى قیوم خاضع است )، و فرموده : (کل له قانتون )، (همه در طاعت وى اند)، و فرموده : (و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه )، (پروردگارت قضا رانده که جز او را نپرستید) و نیز فرموده : (اولم یکف بربک ، انه على کل شى ء شهید؟) (آیا این براى پروردگارت بس نیست ، که بر هر چیز ناظر است ؟) و نیز فرموده : (الا انه بکل شى ء محیط)، (آگاه باش که او بر هر چیز احاطه دارد) 541

و نیز فرموده : (و ان الى ربک المنتهى ) (و بدرستى که آخرین منزل هستى ، درگاه پروردگار تو است ).

و از همین باب است آیات مورد بحث که مى فرماید: (و بشر الصابرین ، الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا: انا لله و انا الیه راجعون ) الخ ، براى اینکه این آیات و نظائرش مشتمل بر معارف خاصه الهیه اى است که نتایج خاصه اى حقیقى دارد، و تربیتش نه هیچگونه شباهتى به تربیت مکتبهاى فلسفى و اخلاقى دارد و نه حتى به تربیتى که انبیاء (علیهم السلام ) در شرایع خود سنت کرده اند. چون طریقه حکما و فلاسفه در فن اخلاق همانطور که گفتیم ، براساس عقاید عمومى و اجتماعى است ، عقایدى که ملت ها و اجتماعات درباره خوبیها و بدیها دارند و طریقه انبیاء (علیهم السلام ) هم بر اساس عقائد عمومى دینى است ، عقائدى که در تکالیف عبادتى و در مجازات تخلف از آن تکالیف دارند، ولى طریقه سوم که طریقه قرآن است براساس توحید خالص و کامل بنا شده ، توحیدى که تنها و تنها در اسلام دیده مى شود و خاص اسلام است که بر آورنده اش بهترین صلوات و درودها باد (دقت فرمائید).

سخنان بى اساس یکى از مستشرقین و نقد آن 

و عجب اینجاست که بعضى از شرق شناسان غربى ، در تاریخ خود که درباره تمدن اسلام نوشته ، حرف هائى زده که خلاصه اش از نظر خواننده میگذرد: آنچه از اسلام و معارفش براى یک جامعه شناس اهمیت دارد، بحث از شئون تمدنى است که دعوت دینى اسلام آورده ، و در میان پیروان خود گسترش داده ، آرى یک دانشمند باید رمز آن خصائص روحى که در میان آنان بجاى گذارد، خصائصى که زیر بناى ترقى و تمدن و تکامل مسلمین شد، جستجو کند و گرنه معارف دینش یک دسته مواد اخلاقى است که همه ادیان و همه انبیاء، آنها را داشته و بدانها اشاره کرده اند (دقت کنید).

در حالیکه اگر به آنچه ما گفتیم دقت بیشترى بفرمائید، خواهید دید این سخن تا چه پایه ساقط و بى مایه است ، و این مستشرق چقدر به خطا رفته ، براى اینکه او فکر نکرده که نتیجه ، همیشه فرع مقدمه است و آثار خارجى که مترتب بر هر نوع تربیت مى شود، این آثار زائیده و نتایج نوع علوم و معارفى است که مکتب دارد و مربى آنرا القاء مى کند، و شاگرد و آنکه در تحت تربیت مکتب است ، آن را فرامیگیرد.

و اگر دو مکتب دار را در نظر بگیریم که یکى مردم را بسوى حق و کمال دعوت مى کند، اما درجه نازل از حق و درجه متوسط از کمال و دیگرى نیز بسوى حق و کمال دعوت مى کند، ولکن حق محض و خالص و کمالى که بالاتر از آن تصور ندارد،

آیا این دو مکتب دار و این دو نوع مکتب ، یکسانند؟! ابدا

فرق میان این سه طریقه و مسلک 

دین مبین اسلام همین مکتبى است که بسوى حق محض و کمال اقصى دعوت مى کند و اما مکتب اول ، یعنى مکتب حکما و فلاسفه تنها بسوى حق اجتماعى و مکتب دوم تنها بسوى حق واقعى و کمال حقیقى ، یعنى آنچه مایه سعادت آدمى در آخرت است میخواند، ولى مکتب اسلام بسوى حقى دعوت مى کند که نه ظرف اجتماع گنجایش آنرا دارد و نه آخرت و آن خداى تعالى است ، اسلام اساس تربیت خود را بر این پایه نهاده ، که خدا یکى است ، و شریکى ندارد، و این زیربناى دعوت اسلام است که بنده خالص بار مى آورد و عبودیت محض را نتیجه میدهد، و چقدر میان این سه طریقه فاصله است ! این مسلک بود که جمع بسیار و افرادى بیشمار از بندگانى صالح و علمائى ربانى و اولیائى مقرب از مرد و زن تحویل جامعه بشرى داد و همین شرافت در فرق میانه سه مسلک نامبرده کافى است .

علاوه بر اینکه مسلک اسلام از نظر نتیجه هم با آن دو مسلک دیگر فرق دارد، چون بناى اسلام بر محبت عبودى و ترجیح دادن جانب خدا بر جانب خلق و بنده است (یعنى هر جا که بنده در سر دو راهى قرار گرفت که یکى به رضاى خدا و دیگرى به رضاى خودش مى انجامد، رضاى خود را فداى رضاى خدا کند، از خشم خود بخاطر خشم خدا چشم بپوشد، از حق خود بخاطر حق خدا صرفنظر کند. و همچنین ).

و معلوم است که محبت و عشق و شور آن بسا میشود که انسان محب و عاشق را به کا رهائى وا میدارد که عقل اجتماعى ، آنرا نمى پسندد، چون ملاک اخلاق اجتماعى هم ، همین عقل اجتماعى است و یا به کارهائى وامیدارد که فهم عادى که اساس تکالیف عمومى و دینى است ، آن را نمى فهمد، پس عقل براى خود احکامى دارد و حب هم احکامى جداگانه که انشاءاللّه بزودى توضیح این معنا در پاره اى مباحث آینده از نظر خواننده مى گذرد.

 

المیزان ذیل آیات 153 الی 157  جلد اول

  • رسول ملکیان اصفهانی

اول :طلبه ورود به حوزه علمیه باید نسبت به موارد زیر حداقل شرایط را داشته باشد و بعد همین ابعاد  تعلیم وتربیت طلبه در زمانی که در اختیار حوزه علمیه است رو به رشد باشد وهمینها سبب تشکیل هویت پرمحتوی وفعال و.... را در شخصیت حقیقی وحقوقی طلبه بوجود می آورد.

 دوم :باید نظام ارزیابی جدی از پیشرفتهای ابعاد زیر در هرسال بعمل آید.

سوم :هرکدام از اینها نیاز به برنامه ریزی هوشمند درقالب آموزش ؛ تربیت ؛ پژوهش ؛ مدیریت دارد.

چهارم: خروجی حوزه ( مجتهد- مبلغ - مدیر) با توجه به ابعاد زیر.

پنجم :موارد هفتگانه زیر براساس یافته های علوم انسانی و اسلامی با موازین و مقیاس جهانی است. وبرنامه ریزی اینها درنظام های آموزش و پرورش درجهان امروزتخصص است.

ششم :باید توجه کرد طلبه ورودی با چه شاخص هائی ازموارد زیر وارد حوزه علمیه می شود و بعد از شش سال یا ده سال شاخص های زیر چه اندازه در طلبه توسط حوزه تاثیر داشته است.

هفتم: امروز چهارآسیب (با زیر مجموعه و مصداق های بسیار گسترده ) طلاب خروجی حوزه علمیه را تهدید می کند وطلاب با سابقه های چندین ساله در حوزه علمیه دچار آن هستند:

الف- آسیب های عقیدتی سیاسی  ب- آسیب های اخلاقی ج-آسیب های خانواده گی واجتماعی د-آسیب های اقتصادی

اما ابعاد تربیت عبارت است از:

 

1-تربیت بدنی جسمانی

الف-تربیت غذائی

ب-تربیت بهداشتی (بهداشت بدنی شخصی)

ج-تربیت جنسی(بهداشت جنسی)

د-تربیت بدنی(کار وبازی)

2-تربیت عقلانی علمی

(6-از نظر ادبیات عرب: متون عربی روان را مانند ادعیه و زیارت متعارف را صحیح بخواند و قواعد ادبی و دخالت آنها در معانی را بداند.

7-از نظر انس و آشنایی با قران و حدیث: آشنائی با علوم قرآنی وتفسیر وآشنائی با حدیث و نهج البلاغه.

8-از نظر تاریخی: اطلاعات عمومی راجع به تاریخ انبیا (علیه‌السلام)، اسلام، ائمه (علیهم‌السلام)، تشیع، دورۀ معاصر ایران، انقلاب اسلامی و منابع آن داشته باشد.

9-حدأقل توان لازم در انتقال دانسته ها و اعتقادات خود را به صورت گفتاری یا نوشتاری را کسب کرده باشد.

10-توان لازم در بر آورده کردن توقعات متداول از روحانیت نظیرمدیریت مسجد، اقامه نماز میت، استهلال، قبله‌یابی،  اجرای عقد ازدواج و ... را بدست آورده باشد.)

3-تربیت اجتماعی

الف -تنظیم روابط ومقررات اجتماعی

ب-تربیت خانوادگی

ج-تربیت سیاسی

د-تربیت اقتصادی

ه-تربیت قضائی

و-تربیت نظامی

ز-تربیت شغلی

ح-تربیت مدیر

ط-تربیت اخلاقی

 (1-از نظر اطلاعات و مهارت های عمومی: اطلاعات طلبه در مسائل شخصی، اجتماعی و سیاسی از یک مؤمن انقلابی غیر طلبه کمتر نباشد. و مهارت های زندگی مانند کار با رایانه ، سواد رسانه ، توان جسمانی و ... را داشته باشد.)

(11-از نظر مسائل اجتماعی: جریان های سیاسی موجود را بشناسد و نسبت به نظام، انقلاب و حاکمت دینی دغدغه‌مند بوده و با فقه سیاسی اسلام و تمدن اسلامی؛ فرهنگ دفاع مقدس و سیرۀ شهدا مقولۀ تهاجم فرهنگی و اهداف و ابزار و روش‌های آن؛ فهم صحیح از استکبار جهانی، صهیونیزم و سایر دشمنان دین و انقلاب؛آشنایی داشته باشد.)

(12-از نظر اطلاعات صنفی: به هویت و رسالت روحانیت و حوزه‌های علمیه داشتن اعتماد و اعتقاد کامل ؛ و از وظایف و رسالت‌های نهاد روحانیت و پیشینۀ درخشان و سرمایۀ جاودان طلاب و حوزه‌های علمیه و سیره سلف صالح؛ آگاهی کامل داشته باشد.)

4-تربیت معنوی (روحی -دینی)

الف-تربیت عبادی

ب-تربیت اعتقادی

(2-ز نظر عقائد: استدلالهای عقلی و نقلی بر حقانیت مذهب تشیع در حد عمومی را خوانده و پذیرفته باشد. و از فرق شیعی؛ و جریان‌های انحرافی و عمده ترفندهای آنان اطلاع داشته باشد و بتواند پرسشهای متعارف در این زمینه را پاسخ دهد.).

(3-از نظر تعبد: ملتزام به تکالیف شرعی باشد و نسبت به رعایت مستحبات و مکروهات بی تفاوت نبوده و با آداب دینی و ادعیه و زیارات بیگانه نباشد.).

(5-از نظر احکام فقهی: ابواب فقهی، و مسائل اختلافی را بشناسد و بر مسائل مبتلی به مانند مباحث ولایت فقیه، محاسبه خمس، ارث ، معاملات ، وصیت، ذبح و ... تسلط داشته باشد. و  توان مراجعه به رساله های توضیح المسائل و متون فقهی و استخراج فتوی را داشته باشد؛ و نیز مبانی استدلال فقهی را بشناسد تا مبتلا به استدلالهای عوامانه و قیاس و ... نگردد.)

5-تربیت اخلاقی

-ارزش ها وضد ارزش ها ؛ فضایل و رزایل

-اهداف ؛ روش ها ؛ مراحل ؛ حوزه ها

(4-از نظر اخلاقی: به دستورات اخلاقی، سنن، آداب معاشرت، و زی طلبگی التزام داشته باشد و با منابع اخلاقی آشنائی داشته باشد)

6-تربیت عاطفی(روانی)

-مهمترین آنها ترس ؛ خشم؛ حسادت؛لذت؛محبت

-توصیف نمودهای عاطفی انسان

-تاثیرمسائل عاطفی برجسم

-بهداشت روان آرامش روانی

-کنترل عواطف منفی

-عوامل رشد عواطف مثبت

7-تربیت خلاقیت انسان(ابتکار- هنر)

 

 

 

  • رسول ملکیان اصفهانی

البته شخصیت هر کدام از این شخصیتها با همدیگر متفاوت است واین امری طبیعی است. آثاراینها ازجنبه ادبی قابل توجه است. ما تحلیل محتوای این نویسنده گان نمی کنیم  و تایید یا رد  نمی کنیم واین امربعهده مخاطب است.

۱.صادق هدایت ۲.جلال آل احمد ۳.محمدعلی جمال زاده ۴.صادق چوبک ۵.بزرگ علوی ۶.احمدمحمود ۷.محمود دولت آبادی ۸.سیمین دانشور۹.هوشنگ گلشیری۱۰.علی اکبردهخدا ۱۱.میرزاحبیب اصفهانی ۱۲.ابراهیم گلستان ۱۳غلامحسین ساعدی ۱۴.محمدکلباسی ۱۵.بهرام صادقی ۱۶.باقرقربانی هویه

  • رسول ملکیان اصفهانی